منتظر:
#ای_کاش_مسمار_را_به_در_نمیزدم
✍🏻اینجــــا #مدینه است ،
خسته میشوم.
⚡️گوشه ای مینشینم تانفسی بگیرم.
چقدرهوای این شهر آلوده است.
بایدآن مردرا پیداکنم.🙏🏻
مدتی است که چاهایم خشک شده اند.😣
میگویند دستش✋🏻 برکت دارد.
اورا نمیشناسم.
اما تعریفش راشنیده ام.
میگویند چاهایی که میکند بسیار پرآب است....👌🏻
نفسم که بالا می آیدبلندمیشوم بایدبه راهم ادامه دهم🚶🚶 گلویم خشک است وچشمانم گویی دیگر جایی را نمیبیند.😞
مردی بادیه نشین به من نزدیک میشود.
آقا.. آقا...لطفا صبر کنید، کاری دارم
مرد می ایستد.
چکارداری غریبه⁉️
خانه ی چاه کن معروف شهررامیخواهم.🙂
مرد میخندد.علی رامیگویی، سرش راتکان میدهد اگر جانی برای چاه کندن داشته باشد.😥
به کوچه ی بنی هاشم برو اورا آنجا خواهی یافت.
شرمنده میشوم مگر چه گفته بودم که اینگونه میخندید.🤔
⚡️به کوچه که نزدیک ترمیشوم بوی هیزم سوخته هم تندترمیشود.هوای کوچه بوی مرگ میدهد.😓
کوچه راپیدامیکنم. نامش #کوچه_بنی_هاشم است .
خدای من!😥
⚡️رد صدا رامیگیرم وبه درب چوبی سوخته میرسم.
خدایا چه شده⁉️
چشم میبندم.کاش میدانستم چه اتفاقی افتاده.
خدایایاریم کن🙏🏻
بانویی جوان ازکوچه قصدعبوردارد.
مردی سیاه چهره به اون نزدیک میشود نمیدانم چه میگوید.
آخ
پسری جوان روبه روی مرد پشت به زن ایستاده اما...
آرام باش دلبندم قدت کوتاهست جان دل ،
دستی سیاه ازروی سرش میگذرد
خون، صدای شکستن غروری مردانه
#ای_وای_مـــادرم.
〽️بانوی جوان دستی بردیواردارد
دستی دیگرش بروی شکم است.
خدای من این بانو باردارست.😨
پسرجوان #قدش_خمیده میشود.😣
گوشواره ای خاکی دردست دارد
میتکاند #چادر_خاکی مادرش را
بوسه میزند چشمان کبودش را.😙
دستان پسرمشت میشود
غرور مردانه اش انگار ترک خورده ،
مادرجان بیا به خانه برگردیم .🏠
#حسن جان ماجرای امروز را برای #علی بازگو نکنی مادر.
پدرت #فاتح_خیبرست مادربه فدای قدت
مباد دلش بشکند واین جماعت را نفرین کند.😞
#عــلی !!!!
نامش راشنیده ام خدای من پسر ابوطالب رامیگوید⁉️
داماد رسول خدا.
اوفاطمه دختر رسول خدابود که #اینگونه_برزمین افتاد؟؟؟
نفرین خداوند برتوباد...نامش را چه خطاب کردند⁉️ اه یادم آمد #قنفذ🚫
🔅هواتاریک میشود میگیردانگارسالهاست دلش میخواد گریه کند😭.
من چرا پای رفتن ندارم ⁉️
گویی به زمین چسبیده ام
#علی
#علی
چه نام با مسمایی!!!
🔅شب هنگام گروهی از سربازان حکومتی جلوی درب خانه می ایند .
درب راعلی با#مسمارمحکم کرده بود.
صدای همان بانو این از بارپشت درب می اید.
خود را حائل درب و حیاط خانه کرده ،
اجازه ی ورود نمیدهد.
دیدمش،
همان که میخواستم برای کندن چاه هایم باخودبه باغم ببرم.
میشناسمش ،
این همان کسی است که #درب_خیبرراازجاکند.
اماچرااینگونه⁉️
دستانش را چرا بسته اند⁉️⁉️
چرامردم اینگونه تماشامیکنند⁉️⁉️
چراکسی به دادشان.نمیرسد⁉️⁉️
درب رابه زورمیخواهندبازکنند.😥
بانویی صدای فریادش بلندمیشودکنیزش راصدامیکند.
#خون...#دود...#آتش....کسی فریادمیزند...
خدایاااا #مـــحــــسنم ..
وصدای علی که میگوید:
فاطمه جــان!
فاطمه جانم !!
#ای_کاش_مسماررابه_درنمیزدم_عزیز دل علی
تقدیم به ساحت مقدس مــادرسادات
😭😭😭
@dokhtranezahrai