مرغ جان را تا بهکی محبوس دارم در قفس
چهره ی توفیق را تا چند پوشم در نقاب
چند در تعمیر دنیا کوشم و تخریب دین
تا بهکی دارم روان خویش را در اضطراب
درنمانم زین سپس درکار و بار خویشتن
عرضهدارم حال خود را برجناب مستطاب
سرور عالم ابوالقاسم محمّد آنکه چرخ
با وجود او بود چون ذره پیش آفتاب
الذی ردت الیه الشمس و انشق القمر
کان امیاً ولکن عنده ام الکتاب
رهنمای هردو عالم آنکه در یک چشم زد
برگذشت ازچارحد و هفتخط و شش حجاب
از ضمیر انور و از جود ابر دست اوست
نور جرم آفتاب و مایه ی دست سحاب
با شرار قهر او هر هفت دوزخ یک شرر
باسحاب دست او هر هفت دریا یک حباب
در همه عمر از وجود او خطایی سر نزد
زانکه بود افعال نیکویش سراسر وحی ناب
معنیخوف و رجا تفسیر بغض و مهر اوست
کاین یکی رامعصیت نامند و آن یک را ثواب
آسمان هرجا که درماند بدو جوید پناه
آری آری آستان او بود حسن المآب
عقل پیش قائل ذاتش بود تسلیم محض
پشهکی لاف توانایی زند پیش عقاب
#قاآنی
@eslimii