𝘚𝘢𝘶𝘥𝘢𝘥𝘦,
تو مرا با عشق اشنا کردی و بعد در حالی که تو اقیانوس درد و دلتنگی منتظر گرمیه دستانت بودم روحم را با بی رحمی رها کردی تا در اقیانوس عشقت دست و پا بزند .
تو خودت الفبای عشق را بهم اموختی اما بعد مرا مانند هیزم بی ارزشی در شعله های رنگ سرخ عشقت پرتاب کردی تا بسوزم ، تا خاکستر شوم. ولی من باز فریب تور...