متاسفانه بر اثر مدل کارمندمحور حاصل از جمهوری اسلامی(و میراث حاصل از نظام های پیشا جمهوری اسلامی) همه ماها یاد گرفتیم و فکر میکنیم برای پا گرفتن هر کار حتما باید اصول و چارچوب بروکراتیک خاصی ابتدا تعریف و سپس رعایت بشه و پول تپل اولیه لازمه، ستاد لازمه، نیرو انسانی (با انگیزه حداکثری!) پای کار لازمه، بازار و شبکه توزیع هم خودش خود به خود باید بیاد سراغمون، حاکمیت هم باید ورود کنه و به حسب عالی بودن ایده ما رو تحویل بگیره و سیاستگذاری مطلوب ما رو در اسرع وقت انجام بده و... وگرنه اون موقع است که دنیا پیش چشمانمون تیره و تار میشه و فکر میکنیم اطرافیانمون چقدر بی حال و حوصله اند و تو این مملکت نمیشه هیچ کاری تعریف کرد و جلو برد و بعدش هم افسردگی میگیریم و میافتیم یه گوشه.
بنده در تعاملاتی که با اقشار و اصناف مختلف داشتم، این رفتار و نگرش رو تو #هنری_ها ، #آکادمیکی_ها ، #مسئولین_سیاستگذار ، #کارمندها ، #علوم_انسانی_ای_ها ، #امام_صادقی_ها ، #شریفی_ها ، #دانشگاه_تهرانی_ها ، #طلاب_و_روحانی_ها ، #فعالین_فرهنگی_اجتماعی و عمده #حزب_اللهی_های_فعلی بارها و بارها مشاهده کردم.
مسائل و مشکلات مالی و زندگی شخصی و معاشی و... هم با شدت زیاد و کمی هر ماه از راه میرسن و مثل امواج دریا یه ضربه ای میزنن و چند بار دفع میشن تا بالاخره بخوان حل بشن و... و فشار اونها هم مزید بر علت میشه.
از طرف دیگه، روز به روز سنمون میره بالا و هی برمیگردیم پشت سرمون رو نگاه میکنیم (تا حدی واقعی تا حدی متاثر از همون تربیت اجتماعیه) میبینیم مثلا ۱۵ سال پیش یا ۱۰ سال پیش و ۵ سال پیش از نظر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و نقش آفرینی ای که در جهان آینده ی اون موقع برای خودمون قائل بودیم، «چی فکر میکردیم، چی شده!» و...
تجربه شخصی من اینه که تاکنون خیلی سعی کردم که اینجوری به زندگی نگاه نکنم و یک طرفه از عالم ماده ای که خدا خلق کرده انتظار تعامل حداکثری و همه جانبه نداشته باشم و تلاش کنم اقتضائاتش رو بهتر درک کنم. نتایج بدی هم نگرفتم.
@fazafan