نگاهی نو به مسئله قومیت و تیم تراختور
در این سه سالی که من در عرصه عمومی به مباحث قومیت و زبان پرداخته ام بسیاری از منتقدین توجه جدی به گفتمان مطروحه نداشته اند بل از ظن خود به سخنان من حمله کرده اند. سخن اصلی من این است که مسئله قومیت را باید به مثابه یکی از مولفه های هویت در کنار دین و مذهب و منزلت و درآمد و جنسیت و ملیت و زبان و شهرنشینی/روستانشینی/عشایری مورد مطالعه قرار داد. در حال حاضر مسئله قومیت در ایران یا از منظر سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای مورد بحث قرار گرفته و هر سه این رویکردها محتوم به شکست است. زیرا هویت مفهومی چند ضلعی است که تقلیل آن به یک شاخصه ماهیت گفتمانی آنرا بر هم میزند. از این منظر اگر بخواهیم به مقوله فوتبال و قومیت در نسبت با تیم تراکتور (تراختور) صحبت کنیم نیازمند یک رویکرد جامعه شناختی هستیم که در ارتباط با مولفه های مذکور در هندسه ترسیم شده در بالا قابل تحلیل است. به عنوان مثال، در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی بسیاری از اهالی تبریز به یکی از دو تیم پایتخت اقبال داشتند ولی با برآمدن تیمهای استانی آرام آرام خواسته های عاطفی و مطالبات اجتماعی و سیاسی خود را در پس تیمهای شهرهای خویش پنهان میکردند که این خود نوعی از رشد شهرهای استانی و توسعه سیاسی گروههای اجتماعی در ایران را نشان میداد و از این تحول باید استقبال نمود چون نشانه هایی از بلوغ سیاسی غیر مرکز گرا را در ایران شاهد هستیم. حال پرسش اینجاست که آیا در پس شعارهای طرفداران تیمهای فوتبال نوعی تجزیه طلبی و نفوذ بیگانگان وجود دارد یا این شعارها علائمی برای فهم مطالبات اجتماعی هستند؟ کسانیکه از منظر سیاسی و امنیتی و اسطوره ای به جنبشهای اجتماعی و خیزشهای شهری مینگرند دچار سوء فهم و تقلیلگرایی میگردند و شعارها را سوء تفسیر میکنند. اما من به این شعارها به مثابه علائم رانندگی در جاده نگاه میکنم که به واقعیاتی بیرون از میدان علائم اشارت دارند و این جامعه شناس است که باید این علائم را تفسیر کند و نه اینکه خود علائم را واقعیت بنمایاند. در نگاه من، یکی از مطالبات مسئله تدریس زبانهای غیر فارسی (و از همه پر رنگتر زبان ترکی و کردی) در ایران است که تبدیل به یک مطالبه اجتماعی گردیده است ولی بحث این است که این مطالبه را چگونه باید مطرح کرد و چگونه باید مدیریت کرد. اگر مطرح نمودنش در قالب سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای باشد، آنگاه دچار خطای استراتژیک شده ایم ولی اگر در چارچوب حقوق شهروندی مطرح گردد آنوقت هم مدیریت آن معین میگردد و هم طرح آن قابلیت عملیاتی شدن پیدا میکند و این بحثی است که نه ربطی به نفوذ دارد و نه پای عاملان بیگانه بل نشان از بی تدبیری ما دارد که فهمی از امر متکثر اجتماعی و قاعده مند کردن این امر متکثر به سیاستگذاری امر متنوع نداریم.
@FekroFarhang | @seyedjavadmiri
در این سه سالی که من در عرصه عمومی به مباحث قومیت و زبان پرداخته ام بسیاری از منتقدین توجه جدی به گفتمان مطروحه نداشته اند بل از ظن خود به سخنان من حمله کرده اند. سخن اصلی من این است که مسئله قومیت را باید به مثابه یکی از مولفه های هویت در کنار دین و مذهب و منزلت و درآمد و جنسیت و ملیت و زبان و شهرنشینی/روستانشینی/عشایری مورد مطالعه قرار داد. در حال حاضر مسئله قومیت در ایران یا از منظر سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای مورد بحث قرار گرفته و هر سه این رویکردها محتوم به شکست است. زیرا هویت مفهومی چند ضلعی است که تقلیل آن به یک شاخصه ماهیت گفتمانی آنرا بر هم میزند. از این منظر اگر بخواهیم به مقوله فوتبال و قومیت در نسبت با تیم تراکتور (تراختور) صحبت کنیم نیازمند یک رویکرد جامعه شناختی هستیم که در ارتباط با مولفه های مذکور در هندسه ترسیم شده در بالا قابل تحلیل است. به عنوان مثال، در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی بسیاری از اهالی تبریز به یکی از دو تیم پایتخت اقبال داشتند ولی با برآمدن تیمهای استانی آرام آرام خواسته های عاطفی و مطالبات اجتماعی و سیاسی خود را در پس تیمهای شهرهای خویش پنهان میکردند که این خود نوعی از رشد شهرهای استانی و توسعه سیاسی گروههای اجتماعی در ایران را نشان میداد و از این تحول باید استقبال نمود چون نشانه هایی از بلوغ سیاسی غیر مرکز گرا را در ایران شاهد هستیم. حال پرسش اینجاست که آیا در پس شعارهای طرفداران تیمهای فوتبال نوعی تجزیه طلبی و نفوذ بیگانگان وجود دارد یا این شعارها علائمی برای فهم مطالبات اجتماعی هستند؟ کسانیکه از منظر سیاسی و امنیتی و اسطوره ای به جنبشهای اجتماعی و خیزشهای شهری مینگرند دچار سوء فهم و تقلیلگرایی میگردند و شعارها را سوء تفسیر میکنند. اما من به این شعارها به مثابه علائم رانندگی در جاده نگاه میکنم که به واقعیاتی بیرون از میدان علائم اشارت دارند و این جامعه شناس است که باید این علائم را تفسیر کند و نه اینکه خود علائم را واقعیت بنمایاند. در نگاه من، یکی از مطالبات مسئله تدریس زبانهای غیر فارسی (و از همه پر رنگتر زبان ترکی و کردی) در ایران است که تبدیل به یک مطالبه اجتماعی گردیده است ولی بحث این است که این مطالبه را چگونه باید مطرح کرد و چگونه باید مدیریت کرد. اگر مطرح نمودنش در قالب سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای باشد، آنگاه دچار خطای استراتژیک شده ایم ولی اگر در چارچوب حقوق شهروندی مطرح گردد آنوقت هم مدیریت آن معین میگردد و هم طرح آن قابلیت عملیاتی شدن پیدا میکند و این بحثی است که نه ربطی به نفوذ دارد و نه پای عاملان بیگانه بل نشان از بی تدبیری ما دارد که فهمی از امر متکثر اجتماعی و قاعده مند کردن این امر متکثر به سیاستگذاری امر متنوع نداریم.
@FekroFarhang | @seyedjavadmiri