به گل های آفتاب گردون روی میزت نگاه میکنی و دفترچه ت رو از روی تخت برمیداری.
روی صندلی چوبی میشینی و پتوی قهوه ای رو روی پاهات میزاری. نور ماه اتاق رو روشن کرده.
خط اول با خودکار قرمز مینویسی شروع...
رعد و برق لرزه ای به تنت میندازه و تو به نوشتن ادامه میدی..بوی خاک بلند میشه..تو بازهم مینویسی.
کاغذهای مچاله شده کنار صندلی جا گرفتن و تو کنار پنجره خوابت میبره.
تو زیرنور ماه میخوابی و نوشته هات پایان ندارن.
from:
@avocado_cityfor you:
@Findyour4leafclover