📚داستان کده اسلامی سراسرغم📚


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


📖داستان های قرآنی📖
✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔
✔️نکات آموزنده و زیبا
✔️بیان شرح حال گذشتگان
✔️جملات زیبا از بزرگان
💠برای ارتباط با مدیر⬇️
@Wvsvscza

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


شروع کانال وداستانهای زیبا و قابل تٱمل🌹


#استغفار

👈🏻 هرگز از کنار استغفار با بی اهمیتی رد نشوید

💎 لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

💢 ‏﴿ وعزتي وجلالي لأغفرن لهم ما داموا يستغفروني ﴾
🙂 و قسم به عزت و جلالم(الله) که قطعا آنها را میبخشم مادام که استغفار کنند

📌چه چیزی باقی می ماند بعد از آنکه خداوند به نفسش قسم میخورد؟

استغفرالله العظیم و اتوب الیه💛🌿



✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax




🌼


🌼داستان آموزنده🌼


🚩صاحب فرزند


🗯پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد🥀.

🗯پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت🍁🥀.

🗯وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد🍂🥀.

🗯فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

💝شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"

🗯عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد🥀

🗯گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید🍂🥀.

🗯اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت🍁🥀.

🗯حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند✨🥀.


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اگرخواهان بهشتی پس آرام باش



✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


الحمدالله
جزاکم الله خیر 🌹🌹🌹


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
الله همه ى پدرها و مادرهايى كه بين ما نيستند رو بيامرزه و درجات بالاى بهشت نصيبشون بكنه

والدينتون رو در دعاهاتون فراموش نكنيد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹



✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


پیامبر اکرم (ص)فرمودند:مثال آن کسی که الله جل جلاله را یاد می کند و آنکه یاد نمی کند ،مانند مرده و زنده است.

یعنی ذکر کننده زنده است و آنکه ذکر نمی کند مرده است. یعنی دلش یا روحش مرده است. و عارفان می گویند:منظور می گویند: منظور از این زندگی همیشگی است که نصیب ذاکران الله می شود. یعنی ذکر کنندگان الله همیشه زنده اند و نمی میرد و پس از اینکه از این جهان کوچ کنند،نیز در حکم زنده هستند


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
«❤️سخنرانی شیخ مُحَمَّد صالـِح پُردِل❤️»

💠 داستان زیبای زنا و ترافیک ازدواج جوانان..

لطفاً اشتراک گذاری شود

┅┅┅┄✶🍃🌺🍃✶┄┅┅┅


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
شِفــــــا دهنده فقــــــط الله است☝

📃🔸داستــــــان تکــــــان دهنــــــده

🎙خطیب شیــــــخ محمــــــد صالــــــح پــــــردل حفظــــــه الله🌴🌹

*🌼وَإِذَا مـَرِضْتُ فَهُـــوَيَشْفِيـــنِ🌼*
«و چون بيمار شوم او(اللَّــــــہ) مرا درمان مى ‏بخشدو مرا شفا می دهد».
[#سوره شعراء]
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✨دعــــــــــــا

💎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹یااللَّــــــہ
»تمام مریضان رو شفای عاجل صادر کن🌙✨

💎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹یااللَّــــــہ
افراد عقیم را اولاد صالح و سالم قسمت کن🌙✨

💎🌹یااللَّــــــہ
مشکلات جمیع امت محمد ﷺ رو حل کن 🌙✨

✨🌴الـــــــــــــهےآمییییــــــــن🌴✨

┅┅┅┄✶🍃🌺🍃✶┄┅┅┅


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


🦜
داستان کوتاه

پسربچه ای "پرنده زيبايی" داشت.

او به آن پرنده بسيار" دلبسته" بود.
حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می گذاشت و می خوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه "عشق و وابستگی" او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابی كار می كشيدند.

هر وقت پسرك از كار خسته می شد و نميخواست كاری را انجام دهد، او را "تهديد" مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با "التماس" مي گفت:
"نه، كاری به پرنده ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می دهم."

تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از "چشمه" آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت:
خسته ام و خوابم مياد.
برادرش گفت:
"الان پرنده ات را از قفس رها می كنم...!!
پسرك "آرام و محكم"گفت:
خودم ديشب "آزادش كردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم كه؛

"با آزادی او خودم هم آزاد شدم."

اين "حكايت" همه ما است.
تنها فرق ما، در "نوع پرنده ای" است كه به آن دلبسته ايم.

👈 پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره ای زيبايی و جمالشان، عده ای مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه وسوسه ها و نفس... هر كسی را به چيزی بسته اند و "ترس از رها شدن" از آن، سبب شده تا "ديگران" و گاهی "نفس خودمان" از ما "بيگاری كشيده" و ما را رها نكنند.
* پرنده ات را آزاد کن *

❤️💙💜

✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax




Video is unavailable for watching
Show in Telegram
موضوع : باغچه زندگے مردم رو زیر رو نڪن

شیخ مصطفے امامے از شاگردان شیخ محمدصالح پردل



✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


الحمدالله که هرروز اعضای کانالمون بیشتر میشه خداروشکروهزارن شکر❤️😍🌹🌹🙏




🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🌻🌹🌻🌹🌻


🌼داستان آموزنده🌼


🚩ساده اما عاشق


🧡🗯از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه‌ی بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آن‌ها آشنا شدم🍃🥀.

💝🗯یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است🌾🥀.

💙🗯در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. بزودی برمی‌گردیم🍁🥀

💛🗯چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آن که وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت🍂🥀.

💚🗯بعد از گذشت ده ساعت که، پرستاران، زن بی‌حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود🍃🥀.

💝🗯صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد🍁🥀.

💜🗯روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آن‌ها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.🍃🥀»

❤️🗯در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین‌شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد🍂🥀


✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #خواندنی با #مطالب_زیبا همراه ما باشید😊

❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊



✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax




زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت : میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم .
زن با کراهیت گفت : ان شاءالله خیره میشه . مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم .
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه؟
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم .
مرد گفت : خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم ....
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که غریبه نیستند .
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد . و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند.
پدرش از او پرسید پس شوهرت
کجا رفته ؟
زن گفت : تازه از خانه خارج شد .
پدر گفت : دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ؟
و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید می پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟
و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ؟
مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .
زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن.
مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی حاضری به خانواده ام بدی ..
و این درسی برای تو باشه که به خانواده ام احترام بگذاری .
پس با دیگران همانطوری رفتار کن
که دوست داری دیگران باتورفتارکنند

خاص فقط خداس
حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه
ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ

ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ

ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ

ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.

ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ. ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ
ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ !!!...
بخونین اگه دوست داشتین انتقالش بدین شاید تاثیر داشت,



چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟

ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟


چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟

اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحاليم؟


چرا اينکه يک پيام در مورد خدا رو رد کنيم انقدر راحته؟

ولی پيام های بيهوده رو به راحتی انتقال می ديم؟


چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر و کمتر ميشه؟

اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزايشه؟ یعنی ارتباط با خداوند انقدر سخته !!!!!!؟؟؟

در موردش فکر کنيد. اين پيام رو به دوستانتون هم بفرستيد.



99%کسانی اين پيام رو خوندن برای دیگرن نميفرستند!! شما چی ؟


خدافرمودند:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنيد,,,

من هم شمارادرقيامت ردخواهم كرد!

اين پيام ارزش فرستادن داره

شايدفقط يه نفر به فكر فرو رفت !!!!!!


??قال رسول الله :

◄ ??قـــبـــر هـــر روز پنـــج مرتبـــه انسان را صـــدا مي زند :

??1- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بياوريد

??2- من خانه ترس هستم با خودتان انيس بياوريد

??3- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بياوريد

??4- من خانه تاريکي ها هستم با خودتان روشنايي بياوريد

??5- خانه ريگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش (زير انداز) بياوريد


1) گنج : لا اله الا الله

2) انيس : تلاوت قرآن

3) پادزهر: صدقه , خيرات

4) چراغ : نماز نماز شب

5) فرش : عمل صالح

اللهم صلي علي محمد و آل محمد


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax


قابل توجه اقایون محترم کانال😊


🖌 #تلنــــــگــــر

حتما بخوانید

چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که ۶۰سال سن داشت و بسیارشاد بود
او با مسافران با شادی برخورد میکرد
یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته‌ کنندست چطور میتواند شاد باشد

جواب راننده برایم جالب بود. گفت رمز موفقیت در زندگی را یافته.
مسافران مشتاقانه پرسیدند این رمز چیست؟
گفت من 4فرزند دارم
2دختر و 2پسر که همه تحصیل کرده اند در حالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکردم . گفت رمز موفقیتش این بوده که بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است.
گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و درعوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچه‌ها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد.

میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانندچند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بربیاید.

او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد. بنظرمن حق با اوست. رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.


✔️داستان های زیبا و عبرت انگیز از قرآن کریم✔

https://t.me/fsbsvscbax

20 last posts shown.

417

subscribers
Channel statistics