ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#آغازفلسفه
#قسمت_هجدهم
▪️اصل دلیل کافی
🔹اگر شناختن، قضاوت است پس ما در گام بعدی به این سئوال میرسیم که چگونه باید در مورد موضوع شناخت قضاوت کنیم. ارسطو برای پاسخ به این سئوال میگوید که باید ابتدا ویژگیهای موضوع شناخت را دستهبندی کنیم که در فلسفه به آن مقولات میگویند.
🔸یعنی اول باید مشخص کنیم که ویژگی موضوع شناخت ما در چه دستهای قرار دارد و سپس در مورد آن قضاوت کنیم. مثلاً آیا در مورد کمیت موضوعمان قضاوت میکنیم (مانند تعداد گوسفندان یک گله) یا در مورد ویژگیهای کیفیاش (مانند سفیدی یک قو یا سرخی یک سیب)؟ مکان آن مورد بحث است یا زمان آن؟ در مورد یک ویژگی بالقوه صحبت میکنیم یا در مورد یک ویژگی که بالفعل وجود دارد و مانند این.
🔹اما ارسطو تصور میکند که این ویژگیها، ویژگیهای واقعی ابژهها هستند. ولی ما حق نداریم چنین چیزی را بپذیریم، درست است که برای قضاوت در مورد ابژه، باید مشخص کنیم که از چه جهت قضاوت میکنیم ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم این جهات قضاوت ما، ویژگیهای ذاتی ابژه هستند.
🔸برای مثال اگر کسی بگوید آسمان در هنگام غروب سرخ رنگ است، ما به خوبی میدانیم که منظور او این نیست که آسمان ذاتاً سرخ رنگ است؛ بلکه این سرخی را به اصطلاح یک ویژگی عرضی میداند؛ یعنی به زبان ارسطویی گفتهٔ او از مقولهٔ عرض صحیح است و نه از مقولهٔ ذات.
🔹اما این مقولهبندی به این معنا نیست که بپذیریم آسمان واقعاً ویژگیهای ذاتی و عرضی دارد. ما در این مورد هنوز چیزی نمیدانیم و نباید بدون دلیل کافی این تقسیمبندی را بپذیریم.
بعدها مکانیک نیوتونی نشان داد که این مقولات ارسطویی، وجود واقعی ندارند، اما کانت نشان داد که اگر چه وجود واقعی ندارند؛ اما برای قضاوت توسط فهم ضروری هستند.
🔸به این درک کانت از مقولات به عنوان روش فهم، مفهوم پردازی مقولهگرا (categorial conceptualism) میگویند.
🔜@g0zargah
#آغازفلسفه
#قسمت_هجدهم
▪️اصل دلیل کافی
🔹اگر شناختن، قضاوت است پس ما در گام بعدی به این سئوال میرسیم که چگونه باید در مورد موضوع شناخت قضاوت کنیم. ارسطو برای پاسخ به این سئوال میگوید که باید ابتدا ویژگیهای موضوع شناخت را دستهبندی کنیم که در فلسفه به آن مقولات میگویند.
🔸یعنی اول باید مشخص کنیم که ویژگی موضوع شناخت ما در چه دستهای قرار دارد و سپس در مورد آن قضاوت کنیم. مثلاً آیا در مورد کمیت موضوعمان قضاوت میکنیم (مانند تعداد گوسفندان یک گله) یا در مورد ویژگیهای کیفیاش (مانند سفیدی یک قو یا سرخی یک سیب)؟ مکان آن مورد بحث است یا زمان آن؟ در مورد یک ویژگی بالقوه صحبت میکنیم یا در مورد یک ویژگی که بالفعل وجود دارد و مانند این.
🔹اما ارسطو تصور میکند که این ویژگیها، ویژگیهای واقعی ابژهها هستند. ولی ما حق نداریم چنین چیزی را بپذیریم، درست است که برای قضاوت در مورد ابژه، باید مشخص کنیم که از چه جهت قضاوت میکنیم ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم این جهات قضاوت ما، ویژگیهای ذاتی ابژه هستند.
🔸برای مثال اگر کسی بگوید آسمان در هنگام غروب سرخ رنگ است، ما به خوبی میدانیم که منظور او این نیست که آسمان ذاتاً سرخ رنگ است؛ بلکه این سرخی را به اصطلاح یک ویژگی عرضی میداند؛ یعنی به زبان ارسطویی گفتهٔ او از مقولهٔ عرض صحیح است و نه از مقولهٔ ذات.
🔹اما این مقولهبندی به این معنا نیست که بپذیریم آسمان واقعاً ویژگیهای ذاتی و عرضی دارد. ما در این مورد هنوز چیزی نمیدانیم و نباید بدون دلیل کافی این تقسیمبندی را بپذیریم.
بعدها مکانیک نیوتونی نشان داد که این مقولات ارسطویی، وجود واقعی ندارند، اما کانت نشان داد که اگر چه وجود واقعی ندارند؛ اما برای قضاوت توسط فهم ضروری هستند.
🔸به این درک کانت از مقولات به عنوان روش فهم، مفهوم پردازی مقولهگرا (categorial conceptualism) میگویند.
🔜@g0zargah