Forward from: Mehrdad Mashayekhi
👀 نمک در چشم خود کردن!
بخشی از تاریخ خودآزاری و شکنجه در ایران را باید برمبنای متون زهد و تصوف نوشت. این صوفیان چه بلاها که بر سر خود نیاوردند تا به مثلاً کمال و تعالی برسند. شب را زندهداشتن یکی از آداب سلوک و از خصال و امتیازات مشایخ بود. چقدر مشایخ به شببیداری توصیه کردهاند. شبنخفتن البته ریشه استوار در شریعت دارد اما خب در تصوف اساس کار بر گزاف و اغراق است. لاجرم متون صوفیه پر است از این عبارات که فیالمثل معروف کرخی چهل سال به شب نخفت (۱) و بوتراب نخشبی بیست سال بردوام به شب هیچ نخفت (۲) و شیخ احمد سمرقندی چهل سال بود تا شب نخفتهبود (۳).
یکی از راههای عجیب مشایخ برای اینکه به هر طریق که شده، شب را بیدار بمانند، این بود که نمک در چشم خود بریزند!
کهنترین مأخذی که برای این ریاضت شاذ دیدم رساله قشیریه است. درباره صوفی بزرگ شبلی (متوفی ۳۳۴) ... «ازاستاد ابوعلی دقاق شنیدم که شبلی چندین من نمک اندر چشم خویش کرد تا خواب نیاید وی را» (۴). نوشتهاند که شبلی، ازاوایل سلوک و مجاهده تا سالهای دراز، شبها نمک در چشم میکشید تا درخواب نشود (۵). نوشتهاند ده سال نمک در چشم کرد تا خواب فراموش کرد (۶). نوشتهاند هفت من نمک در چشم کرده بود (۷). نوشتهاند ازبس نمک در چشم کرد، گفتندش: « آخر تو را دیده بهکار نیست؟» و چه حاضرجواب بود شیخ که: « آنچه دل ما را افتاده است از دیده نهان است» و پس دیده به کار نیست (۸). نوشتهاند شبلی گفت نمک در چشم کردم چون« حق تعالی اطلاع کرد برمن و گفت هر که بخسبد غافل بود و هر که غافل شود محجوب بود و شبلی بعد از آن نمک در چشم کردی تا ویرا خواب نیامدی» (۹).
روایت قشیری احتمالاً ریشه در حقیقت داشته باشد. او این سخن را از استاد و پدرزنش ابوعلی دقاق نقل کرد. محتملاً دقاق این را از استادش ابوالقاسم نصرآبادی شنید و نصرآبادی هم مرید برجسته شبلی بود و در نقل حالات و سخنان او موثق. همچنین قشیری بلافاصله پس از نقل این روایت، سخن از «تعظیم شرع» نزد شبلی به میان آورده است و این معنادار است (۱۰). ابنعساکر (۱۱) و ذهبی (۱۲) سخن قشیری را نقل کردند بی آنکه ایرادی بر او بگیرند. سمعانی سخن قشیری را نقل کرد و تلویحاً با نوعی تأیید، آن را نشانه مجاهدات بیش از حد شبلی دانست (۱۳). اما ابنجوزی سخت به شبلی تاخت: «این فعلی زشت است و بر مسلمان حلال نیست که نفسش را آزار کند. نمک در چشم کشیدن موجب کوری می شود و تداوم شب بیداری جایز نیست برای اینکه این ظلم به «نفس» و ادا نکردن حق آن است و ظاهراً این شببیداریها و گرسنگیها شبلی را به این حال و روز [تباه و شوریدهرنگ] انداخته!» (۱۴).
🍁🍁
نمونه دیگری که یافتم درباره عارف معروف شاه بن شجاع کرمانی (متوفی پیش از ۳۰۰ ) است:
« نقل است که شاه چهل سال نخفت و نمک در چشم میکرد تا چشمهای او چون دو قدح خون شده بود. بعد از چهل سال شبی بخفت. خدای را به خواب دید. گفت: بارخدایا! من تو را به بیداری میجستم در خواب یافتم. فرمود که ای شاه! ما را در خواب از آن بیداریها یافتی. اگر آن بیداری نبودی چنین خوابی ندیدی.
بعد از آن او را دیدندی که هرجا که رفتی بالشی مینهادی و میخفتی و گفتی: باشد که یکبار دیگر چنان خواب بینم. عاشق خواب خود شد ه بود. و گفت: یک ذره از این خواب خود به بیداری همه عالم ندهم» (۱۵).
این حکایت دلانگیز در منابع دیگر هم با کم و زیادی آمده است (۱۶) اما در آن کتب هیچ اشارهای به نمک در چشم ریختن نشده است.
🍁🍁🍁
بعضی شاعران از این مضمون استفاده کردهاند که شاید نشانهای باشد از رواج این عمل در روزگارشان. مثلاً کمال خجندی سروده:
تا به چشم من خیال آن لب آمد خواب رفت
چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون
صائب تبریزی هم بارها این درونمایه را به کار برده است:
فسانه دگران خواب در بغل دارد
به چشم خواب نمک میزند فسانه ما
پانوشت:
۱.بحرالفوائد، دانشپژوه، ص۲۷.
۲.تذکرةالاولیاء عطار، نیکلسون، ج۱، ص۱۸۹.
۳.کشفالمحجوب هجویری، ژوکوفسکی، ص۴۶۰.
۴.الرسالةالقشیریه، عبدالحلیم محمود ،قاهره، افست تهران،ص۹۷ ؛ مناقبالابرار ابن خمیس،بیروت، ج۲،ص۲۹؛ ترجمه رساله قشیریه، فروزانفر، ص۷۱.
۵.تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۶.بحرالفوائد، ص۲۵.
۷.تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۸.همان، ج۲، ص۱۷۴.
۹.الرسالةالقشیریه،ص۵۲۸ ؛ مناقبالابرار، ج۲،ص۳۹؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۰۰ ؛ تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۱۰.الرسالةالقشیریه،ص۹۷ ؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۱.
۱۱.تاريخ دمشق، دارالفكر،ج۶۶، ص۵۳.
۱۲.تاریخ الاسلام، تدمری، ج۲۵، ص ۱۱۹.
۱۳.انساب، طبع محمد عوامه، ج۷، ص ۲۸۳.
۱۴.تلبيس ابليس، دارالفكر،صص۳۱۸-۳۱۹.
۱۵.تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۳۱۲.
۱۶.کشفالمحجوب ، ص۱۷۴ و ۴۵۹؛ طبقات الصوفیه هروی، مولایی، ص۲۳۷ ؛ الرسالةالقشیریه، ص۵۲۸-۵۲۹ ؛ مناقبالابرار، ج۱،ص۳۹۹؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۰۲-۷۰۳ .
بخشی از تاریخ خودآزاری و شکنجه در ایران را باید برمبنای متون زهد و تصوف نوشت. این صوفیان چه بلاها که بر سر خود نیاوردند تا به مثلاً کمال و تعالی برسند. شب را زندهداشتن یکی از آداب سلوک و از خصال و امتیازات مشایخ بود. چقدر مشایخ به شببیداری توصیه کردهاند. شبنخفتن البته ریشه استوار در شریعت دارد اما خب در تصوف اساس کار بر گزاف و اغراق است. لاجرم متون صوفیه پر است از این عبارات که فیالمثل معروف کرخی چهل سال به شب نخفت (۱) و بوتراب نخشبی بیست سال بردوام به شب هیچ نخفت (۲) و شیخ احمد سمرقندی چهل سال بود تا شب نخفتهبود (۳).
یکی از راههای عجیب مشایخ برای اینکه به هر طریق که شده، شب را بیدار بمانند، این بود که نمک در چشم خود بریزند!
کهنترین مأخذی که برای این ریاضت شاذ دیدم رساله قشیریه است. درباره صوفی بزرگ شبلی (متوفی ۳۳۴) ... «ازاستاد ابوعلی دقاق شنیدم که شبلی چندین من نمک اندر چشم خویش کرد تا خواب نیاید وی را» (۴). نوشتهاند که شبلی، ازاوایل سلوک و مجاهده تا سالهای دراز، شبها نمک در چشم میکشید تا درخواب نشود (۵). نوشتهاند ده سال نمک در چشم کرد تا خواب فراموش کرد (۶). نوشتهاند هفت من نمک در چشم کرده بود (۷). نوشتهاند ازبس نمک در چشم کرد، گفتندش: « آخر تو را دیده بهکار نیست؟» و چه حاضرجواب بود شیخ که: « آنچه دل ما را افتاده است از دیده نهان است» و پس دیده به کار نیست (۸). نوشتهاند شبلی گفت نمک در چشم کردم چون« حق تعالی اطلاع کرد برمن و گفت هر که بخسبد غافل بود و هر که غافل شود محجوب بود و شبلی بعد از آن نمک در چشم کردی تا ویرا خواب نیامدی» (۹).
روایت قشیری احتمالاً ریشه در حقیقت داشته باشد. او این سخن را از استاد و پدرزنش ابوعلی دقاق نقل کرد. محتملاً دقاق این را از استادش ابوالقاسم نصرآبادی شنید و نصرآبادی هم مرید برجسته شبلی بود و در نقل حالات و سخنان او موثق. همچنین قشیری بلافاصله پس از نقل این روایت، سخن از «تعظیم شرع» نزد شبلی به میان آورده است و این معنادار است (۱۰). ابنعساکر (۱۱) و ذهبی (۱۲) سخن قشیری را نقل کردند بی آنکه ایرادی بر او بگیرند. سمعانی سخن قشیری را نقل کرد و تلویحاً با نوعی تأیید، آن را نشانه مجاهدات بیش از حد شبلی دانست (۱۳). اما ابنجوزی سخت به شبلی تاخت: «این فعلی زشت است و بر مسلمان حلال نیست که نفسش را آزار کند. نمک در چشم کشیدن موجب کوری می شود و تداوم شب بیداری جایز نیست برای اینکه این ظلم به «نفس» و ادا نکردن حق آن است و ظاهراً این شببیداریها و گرسنگیها شبلی را به این حال و روز [تباه و شوریدهرنگ] انداخته!» (۱۴).
🍁🍁
نمونه دیگری که یافتم درباره عارف معروف شاه بن شجاع کرمانی (متوفی پیش از ۳۰۰ ) است:
« نقل است که شاه چهل سال نخفت و نمک در چشم میکرد تا چشمهای او چون دو قدح خون شده بود. بعد از چهل سال شبی بخفت. خدای را به خواب دید. گفت: بارخدایا! من تو را به بیداری میجستم در خواب یافتم. فرمود که ای شاه! ما را در خواب از آن بیداریها یافتی. اگر آن بیداری نبودی چنین خوابی ندیدی.
بعد از آن او را دیدندی که هرجا که رفتی بالشی مینهادی و میخفتی و گفتی: باشد که یکبار دیگر چنان خواب بینم. عاشق خواب خود شد ه بود. و گفت: یک ذره از این خواب خود به بیداری همه عالم ندهم» (۱۵).
این حکایت دلانگیز در منابع دیگر هم با کم و زیادی آمده است (۱۶) اما در آن کتب هیچ اشارهای به نمک در چشم ریختن نشده است.
🍁🍁🍁
بعضی شاعران از این مضمون استفاده کردهاند که شاید نشانهای باشد از رواج این عمل در روزگارشان. مثلاً کمال خجندی سروده:
تا به چشم من خیال آن لب آمد خواب رفت
چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون
صائب تبریزی هم بارها این درونمایه را به کار برده است:
فسانه دگران خواب در بغل دارد
به چشم خواب نمک میزند فسانه ما
پانوشت:
۱.بحرالفوائد، دانشپژوه، ص۲۷.
۲.تذکرةالاولیاء عطار، نیکلسون، ج۱، ص۱۸۹.
۳.کشفالمحجوب هجویری، ژوکوفسکی، ص۴۶۰.
۴.الرسالةالقشیریه، عبدالحلیم محمود ،قاهره، افست تهران،ص۹۷ ؛ مناقبالابرار ابن خمیس،بیروت، ج۲،ص۲۹؛ ترجمه رساله قشیریه، فروزانفر، ص۷۱.
۵.تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۶.بحرالفوائد، ص۲۵.
۷.تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۸.همان، ج۲، ص۱۷۴.
۹.الرسالةالقشیریه،ص۵۲۸ ؛ مناقبالابرار، ج۲،ص۳۹؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۰۰ ؛ تذکرةالاولیاء، ج۲، ص۱۶۴.
۱۰.الرسالةالقشیریه،ص۹۷ ؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۱.
۱۱.تاريخ دمشق، دارالفكر،ج۶۶، ص۵۳.
۱۲.تاریخ الاسلام، تدمری، ج۲۵، ص ۱۱۹.
۱۳.انساب، طبع محمد عوامه، ج۷، ص ۲۸۳.
۱۴.تلبيس ابليس، دارالفكر،صص۳۱۸-۳۱۹.
۱۵.تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۳۱۲.
۱۶.کشفالمحجوب ، ص۱۷۴ و ۴۵۹؛ طبقات الصوفیه هروی، مولایی، ص۲۳۷ ؛ الرسالةالقشیریه، ص۵۲۸-۵۲۹ ؛ مناقبالابرار، ج۱،ص۳۹۹؛ ترجمه رساله قشیریه، ص۷۰۲-۷۰۳ .