برای دوستانم!
رحیم قمیشی
بچه ها! شنیدید چه شد؟!
تیم ما خیلی خوب بازی کرد، ولی آخرش حذف شد.
می دانید! رونالدو و کل تیم پرتغال از دست بچه های ما کلافه شدند. به زور با ما مساوی کردند.
خیلی مردم خوشحالی کردند. قبلش هم یک برد که داشتیم از مراکش.
بچه ها! نزدیک بود صعود کنیم.
رفتیم توی خیابان ها و چقدر شادی کردیم...
یک وقت فکر نکنید یاد شما نبودیم، بودیم باور کنید!
می دانید اصلا
مردم ما خیلی خوبند. هر چقدر هم عصبانی باشند احترام شماها را خیلی دارند. می دانند شما با چه نیتی رفتید، چطور جوانی تان را گذاشتید.
می دانند شما چرا رفتید! شما چه می دانستید...
حالا هی خودشان از خودشان افشا می کنند.
همان موقع ها که شماها تیر و ترکش می خوردید، تهران خانه های قشنگ و وسیع را می خریدند!
بچه ها! حالا خودشان می گویند همه اش هزار متر بوده و تازه دویست سیصد مترش را حسینیه کرده اند!
چه بگوییم؟!
یک وقت دلتان نگیرد بچه ها!
امشب نشستم و کمی اخبار خواندم، فقط یک قلم فروش موبایل یکی از شرکت ها 40 میلیارد تومان برای شان سود داشته. فقط یک قلم ها!
همان شرکت ها که دلار دولتی می گیرند، و مدیرانش از ما بهتران هستند.
حالا فکر می کنید کارگرها چقدر حقوق می گیرند.
فکر می کنید رفتگرها چقدر می گیرند؟
بهزیستی چقدر به معلولین حقوق می دهد؟
مردم عادی چقدر درآمد دارند؟
همان هایی که به خاطرشان انقلاب کردیم!
بچه ها! آمده بودم خبر خوش بدهم یکباره عوض شد.
اصلا خیلی چیزها وقتی شما رفتید عوض شد! ناراحت نشوید!
ولی خیلی ها کلا آن دنیا را بی خیال شدند. یادتان هست چقدر می گفتند آن دنیا چه دارد، می گفتند عجله کنیم برای رفتن...
حالا خودشان خانه هایی ساخته اند که دیگر نمی توانند دل بکنند ازش! ماشین هایی دارند دیدنی، میزهایشان را که دیگر نپرسید، دفترهایشان، حسینیه هایشان... به هر بهانه ای خودشان را بسته اند به همین دنیا!
پیر شده اند و شکسته، اما دست نمی کشند از خدمت به جوانهای سرزنده...
می گفتند آنجا همه چیز هست! نمی دانم چرا خودشان باور نمی کنند؟
بچه ها! شما که دلخور نمی شوید؟ اما خودشان حرف خودشان را باور نکردند...
حالا خیلی وقت ها طلبکار ما مردم هم هستند...
از نگاه شان می فهمیم!
همین است که گاهی دلمان می گیرد.
باور کنید پشیمان نیستیم، تنها دلمان می گیرد...
می دانید! خیلی سال است مسئولان از مردم جدا شده اند. حالا گاهی مصاحبه می کنند، گاهی سخنرانی. کسی دیگر کارشان ندارد. می گویند که دروغ نمی گویند، ما هم الکی می گوییم باور کردیم، ولی می دانیم دورغ می گویند!
حتی بچه های کوچک مان هم دیگر فهمیده اند...
می دانید بچه ها!
خیلی وقت ها دلمان برای آن روزها می گیرد
وقتی یکی بودیم
وقتی ظاهر و باطن مان مثل هم بود
وقتی حرف های سخنران ها را باور می کردیم
وقتی دروغ کمتر بود...
می دانید! اصلا خیلی دلمان گرفته
می دانید! چقدر جدایی بد است
می دانید! چقدر تنهایی بد است...
یک وقت شما ناراحت نشوید!
تقصیر شما که نبود
تقصیر ما هم نیست...
کاش دوباره متولد می شدیم
این دفعه حرف هر کسی را باور نمی کردیم
این دفعه دست هایمان را رها نمی کردیم
یا با هم می رفتیم
یا با هم می ماندیم!
لعنت به دنیای پر از دروغگو...
@ghomeishi3
رحیم قمیشی
بچه ها! شنیدید چه شد؟!
تیم ما خیلی خوب بازی کرد، ولی آخرش حذف شد.
می دانید! رونالدو و کل تیم پرتغال از دست بچه های ما کلافه شدند. به زور با ما مساوی کردند.
خیلی مردم خوشحالی کردند. قبلش هم یک برد که داشتیم از مراکش.
بچه ها! نزدیک بود صعود کنیم.
رفتیم توی خیابان ها و چقدر شادی کردیم...
یک وقت فکر نکنید یاد شما نبودیم، بودیم باور کنید!
می دانید اصلا
مردم ما خیلی خوبند. هر چقدر هم عصبانی باشند احترام شماها را خیلی دارند. می دانند شما با چه نیتی رفتید، چطور جوانی تان را گذاشتید.
می دانند شما چرا رفتید! شما چه می دانستید...
حالا هی خودشان از خودشان افشا می کنند.
همان موقع ها که شماها تیر و ترکش می خوردید، تهران خانه های قشنگ و وسیع را می خریدند!
بچه ها! حالا خودشان می گویند همه اش هزار متر بوده و تازه دویست سیصد مترش را حسینیه کرده اند!
چه بگوییم؟!
یک وقت دلتان نگیرد بچه ها!
امشب نشستم و کمی اخبار خواندم، فقط یک قلم فروش موبایل یکی از شرکت ها 40 میلیارد تومان برای شان سود داشته. فقط یک قلم ها!
همان شرکت ها که دلار دولتی می گیرند، و مدیرانش از ما بهتران هستند.
حالا فکر می کنید کارگرها چقدر حقوق می گیرند.
فکر می کنید رفتگرها چقدر می گیرند؟
بهزیستی چقدر به معلولین حقوق می دهد؟
مردم عادی چقدر درآمد دارند؟
همان هایی که به خاطرشان انقلاب کردیم!
بچه ها! آمده بودم خبر خوش بدهم یکباره عوض شد.
اصلا خیلی چیزها وقتی شما رفتید عوض شد! ناراحت نشوید!
ولی خیلی ها کلا آن دنیا را بی خیال شدند. یادتان هست چقدر می گفتند آن دنیا چه دارد، می گفتند عجله کنیم برای رفتن...
حالا خودشان خانه هایی ساخته اند که دیگر نمی توانند دل بکنند ازش! ماشین هایی دارند دیدنی، میزهایشان را که دیگر نپرسید، دفترهایشان، حسینیه هایشان... به هر بهانه ای خودشان را بسته اند به همین دنیا!
پیر شده اند و شکسته، اما دست نمی کشند از خدمت به جوانهای سرزنده...
می گفتند آنجا همه چیز هست! نمی دانم چرا خودشان باور نمی کنند؟
بچه ها! شما که دلخور نمی شوید؟ اما خودشان حرف خودشان را باور نکردند...
حالا خیلی وقت ها طلبکار ما مردم هم هستند...
از نگاه شان می فهمیم!
همین است که گاهی دلمان می گیرد.
باور کنید پشیمان نیستیم، تنها دلمان می گیرد...
می دانید! خیلی سال است مسئولان از مردم جدا شده اند. حالا گاهی مصاحبه می کنند، گاهی سخنرانی. کسی دیگر کارشان ندارد. می گویند که دروغ نمی گویند، ما هم الکی می گوییم باور کردیم، ولی می دانیم دورغ می گویند!
حتی بچه های کوچک مان هم دیگر فهمیده اند...
می دانید بچه ها!
خیلی وقت ها دلمان برای آن روزها می گیرد
وقتی یکی بودیم
وقتی ظاهر و باطن مان مثل هم بود
وقتی حرف های سخنران ها را باور می کردیم
وقتی دروغ کمتر بود...
می دانید! اصلا خیلی دلمان گرفته
می دانید! چقدر جدایی بد است
می دانید! چقدر تنهایی بد است...
یک وقت شما ناراحت نشوید!
تقصیر شما که نبود
تقصیر ما هم نیست...
کاش دوباره متولد می شدیم
این دفعه حرف هر کسی را باور نمی کردیم
این دفعه دست هایمان را رها نمی کردیم
یا با هم می رفتیم
یا با هم می ماندیم!
لعنت به دنیای پر از دروغگو...
@ghomeishi3