یاست، تجارت و ادبیات بوده است و تمام شاعران و ادیبان قوم افغان (به شمول خوشحال ختک، رحمن بابا وغیره) و سایر اقوام (اقبال لاهوری، غالب کشمیری وغیره) با داشتن فرهنگ و زبان پارسی افتخار کرده، با آن بالیده و با آن سروده و سراییده اند.
بنابرآن وقتی از «کشور افغانستان» صحبت می کنیم، بهتر است از عبدالرحمن یا امان الله شروع کنیم؛ نه از احمد شاه ابدالی و یا أولاده ای او (چون آن ها حتی واژه «افغانستان» را در تاریخ های خود ذکر نکرده اند). ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن «قوم افغان» را منشای ایجاد «کشور افغانستان» بدانیم؛ درغیرآن باید به هوتکی ها، سوری ها و لودی ها برسیم! اما وقتی در باره «قوم افغان» صحبت می کنیم، می توان از هوتکی ها، سوری ها، لودی ها وغیره نیز سخن گفت و تاریخ آنها را در نهایت به تاریخ «قوم افغان» ربط داد، اما نه به تاریخ «کشور افغانستان» (چون آنها بنام «افغان» مشهور شده اند، در حالیکه اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آنها و تعداد زیادی از قبایلی که امروز به زبان افغانی/پشتو سخن می گویند، منشای افغانی نداشته و صرف زبان شان افغانی/پشتو شده است. هوتکی ها منشای مغولی/ترکی داشته و سوری/لودی ها منشای تاجیکی دارند). لذا ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن اقوامی بنام «افغان» را با تاریخ کشوری بنام «افغانستان» و یا تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» مخلوط کنیم (اشتباهاتی که غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ»، فرهنگ در «افغانستان در پنج قرن اخیر» و حتی محتاط در «تاریخ تحلیلی افغانستان» مرتکب شده اند. یعنی تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» و یا برعکس آن مخلوط کرده اند)!
از طرف دیگر از سال های ۱۸۰۰ بدینسو بازیگران اصلی و اساسی در سیاست و حاکمیت این سرزمین ها و در ارتباط با خارجی ها (به ویژه در جنوب هندوکش) فقط «سرداران افغان» بوده اند. یعنی تنها «سرداران افغان» بودند که برای حاکمیت در کابل، کندهار و هرات با یکدیگر و یا با خارجی ها جنگیده و در مناسبات با شاهان پارس/ایران، هند برتانوی و حتی روسیه تزاری/شوروی در ارتباط بوده و با یکدیگر رقابت نموده اند. در حالیکه سایر اقوام (تاجیک ها، هزاره ها، اوزبیک ها وغیره) مثل امروز در رکاب آنها قرار داشته؛ نقش سربازان، اجیران و مزدوران آنها را بازی نموده و ادعای مالکیت، کسب قدرت، زعامت و حاکمیت نکرده اند (به استثنای دو دوره کوتاه حبیب الله کلکانی و مسعود/ربانی).
پس تا زمانی که «ما» جرات و شهامت ادعای مالکیت، زعامت و حاکمیت در سرزمین های خود را نداشته؛ در رکاب افغان ها قرار داشته و در سربازی، مزدوری و کسب مقام معاونیت با یکدیگر رقابت کنیم، نباید قوم افغان را ملامت نماییم! به ویژه تعدادی از دوستان ما که ادعای رهبری و دانشمندی نیز دارند، بار ملامتی و بیکارگی خود را به گردن افغان ها و غربی ها انداخته و ادعا می کنند که غربی ها «طرفدار افغان ها» و «دشمن تاجیک ها و سایر اقوام» اند. آنها برای توجیه این ادعای خود، تهمت و بهتان دیگری نیز بر افغان ها بسته می کنند که گویا فقط افغان ها جاسوسان و مزدوران خوبی برای خارجی ها بوده اند و سایر اقوام جاسوسی و مزدوری را یاد ندارند! در حالیکه همین رهبران و بزرگان ما در دهه های آخر نشان دادند که در جاسوسی و مزدوری به افغان ها (مزدور مزدور!) سر یکدیگر را می شکنانند، چه رسد در جاسوسی و مزدوری به خارجی ها (اگر برای شان میسر شود)!
دوکتور لعل زاد
بنابرآن وقتی از «کشور افغانستان» صحبت می کنیم، بهتر است از عبدالرحمن یا امان الله شروع کنیم؛ نه از احمد شاه ابدالی و یا أولاده ای او (چون آن ها حتی واژه «افغانستان» را در تاریخ های خود ذکر نکرده اند). ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن «قوم افغان» را منشای ایجاد «کشور افغانستان» بدانیم؛ درغیرآن باید به هوتکی ها، سوری ها و لودی ها برسیم! اما وقتی در باره «قوم افغان» صحبت می کنیم، می توان از هوتکی ها، سوری ها، لودی ها وغیره نیز سخن گفت و تاریخ آنها را در نهایت به تاریخ «قوم افغان» ربط داد، اما نه به تاریخ «کشور افغانستان» (چون آنها بنام «افغان» مشهور شده اند، در حالیکه اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آنها و تعداد زیادی از قبایلی که امروز به زبان افغانی/پشتو سخن می گویند، منشای افغانی نداشته و صرف زبان شان افغانی/پشتو شده است. هوتکی ها منشای مغولی/ترکی داشته و سوری/لودی ها منشای تاجیکی دارند). لذا ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن اقوامی بنام «افغان» را با تاریخ کشوری بنام «افغانستان» و یا تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» مخلوط کنیم (اشتباهاتی که غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ»، فرهنگ در «افغانستان در پنج قرن اخیر» و حتی محتاط در «تاریخ تحلیلی افغانستان» مرتکب شده اند. یعنی تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» و یا برعکس آن مخلوط کرده اند)!
از طرف دیگر از سال های ۱۸۰۰ بدینسو بازیگران اصلی و اساسی در سیاست و حاکمیت این سرزمین ها و در ارتباط با خارجی ها (به ویژه در جنوب هندوکش) فقط «سرداران افغان» بوده اند. یعنی تنها «سرداران افغان» بودند که برای حاکمیت در کابل، کندهار و هرات با یکدیگر و یا با خارجی ها جنگیده و در مناسبات با شاهان پارس/ایران، هند برتانوی و حتی روسیه تزاری/شوروی در ارتباط بوده و با یکدیگر رقابت نموده اند. در حالیکه سایر اقوام (تاجیک ها، هزاره ها، اوزبیک ها وغیره) مثل امروز در رکاب آنها قرار داشته؛ نقش سربازان، اجیران و مزدوران آنها را بازی نموده و ادعای مالکیت، کسب قدرت، زعامت و حاکمیت نکرده اند (به استثنای دو دوره کوتاه حبیب الله کلکانی و مسعود/ربانی).
پس تا زمانی که «ما» جرات و شهامت ادعای مالکیت، زعامت و حاکمیت در سرزمین های خود را نداشته؛ در رکاب افغان ها قرار داشته و در سربازی، مزدوری و کسب مقام معاونیت با یکدیگر رقابت کنیم، نباید قوم افغان را ملامت نماییم! به ویژه تعدادی از دوستان ما که ادعای رهبری و دانشمندی نیز دارند، بار ملامتی و بیکارگی خود را به گردن افغان ها و غربی ها انداخته و ادعا می کنند که غربی ها «طرفدار افغان ها» و «دشمن تاجیک ها و سایر اقوام» اند. آنها برای توجیه این ادعای خود، تهمت و بهتان دیگری نیز بر افغان ها بسته می کنند که گویا فقط افغان ها جاسوسان و مزدوران خوبی برای خارجی ها بوده اند و سایر اقوام جاسوسی و مزدوری را یاد ندارند! در حالیکه همین رهبران و بزرگان ما در دهه های آخر نشان دادند که در جاسوسی و مزدوری به افغان ها (مزدور مزدور!) سر یکدیگر را می شکنانند، چه رسد در جاسوسی و مزدوری به خارجی ها (اگر برای شان میسر شود)!
دوکتور لعل زاد