پاییزبود،هوا تاریک،مادر چادرش سرش بود و نماز میخواند.
کتری روی چراغ علاءالدین میجوشید،کلی از مشقها مانده بود،برنامهکودک تمام شده بود،بغض کودکی من شروع
#نوستالژی
@girlandbook 🍁🍁
کتری روی چراغ علاءالدین میجوشید،کلی از مشقها مانده بود،برنامهکودک تمام شده بود،بغض کودکی من شروع
#نوستالژی
@girlandbook 🍁🍁