شبها ز بيتابى
نكردم خواب و تا صبح
تنها نشستم گريهء مستانه كردم
تا چشم يارى كرد،
همچون آسمانها
دامان خود پُر گوهر دردانه كردم
چون شمع هر شب تا سحر بيدار ماندم
ياد از پريشان روزى پروانه كردم
با خاطرى آشفته و حالى پريشان
هرشب خيال گيسويت را شانه كردم
•مهدی اخوان ثالث
نكردم خواب و تا صبح
تنها نشستم گريهء مستانه كردم
تا چشم يارى كرد،
همچون آسمانها
دامان خود پُر گوهر دردانه كردم
چون شمع هر شب تا سحر بيدار ماندم
ياد از پريشان روزى پروانه كردم
با خاطرى آشفته و حالى پريشان
هرشب خيال گيسويت را شانه كردم
•مهدی اخوان ثالث