لیوانِ چای و به لبم نزدیک کردم،
بادِ خنک پوستمو نوازش می داد و گاهی به چشام سیلی میزد،
تو لیوانِ چایِ من چای نبود گویا،
من داشتم هر لحظه فکر می نوشیدم،
گوشام صدای "او و دوستانَش"رو می شنیدن و تارِ موهام با بادِ کولر آروم می رقصیدن،
زیر لب یه "عجب"ی گفتم و لیوانِ چای و سر کشیدم.
ولی گفتم که،
تو لیوانِ من چای نیست،
"فکرِ"
فکرِ تو،فکرِ او،فکرِ آنها،فکرِ ما،فکرِ من.
5:01دقیقه ی من.
"شیدا"
بادِ خنک پوستمو نوازش می داد و گاهی به چشام سیلی میزد،
تو لیوانِ چایِ من چای نبود گویا،
من داشتم هر لحظه فکر می نوشیدم،
گوشام صدای "او و دوستانَش"رو می شنیدن و تارِ موهام با بادِ کولر آروم می رقصیدن،
زیر لب یه "عجب"ی گفتم و لیوانِ چای و سر کشیدم.
ولی گفتم که،
تو لیوانِ من چای نیست،
"فکرِ"
فکرِ تو،فکرِ او،فکرِ آنها،فکرِ ما،فکرِ من.
5:01دقیقه ی من.
"شیدا"