هوا سرده؛
این ور خیابون وایسادم جلو آیینه های دستفروش و به خودم نگا میکنم، دستام یخ زده و نوک بینیم قرمز شده یه لحظه یادت میفتم و خندم میگیره همیشه نوک بینیمو میکشیدی و میخندی میگفتی شبیه دلقکای سیرک شدی.اینجا زمستونه هوا سرده و بارون میاد ولی من الا تو تابستون کنار رودخونه دستاتو گرفتم و دارم باهات قدم میزنم.
این ور خیابون وایسادم جلو آیینه های دستفروش و به خودم نگا میکنم، دستام یخ زده و نوک بینیم قرمز شده یه لحظه یادت میفتم و خندم میگیره همیشه نوک بینیمو میکشیدی و میخندی میگفتی شبیه دلقکای سیرک شدی.اینجا زمستونه هوا سرده و بارون میاد ولی من الا تو تابستون کنار رودخونه دستاتو گرفتم و دارم باهات قدم میزنم.