دی، دستپاچه میشود از آمدنت
و زمستان ذوب...
و قندیل های لبه ی حیات، آب میشوند
از بخاطر آوردن اولین لبخند هايت.
کدام فصل، می تواند بلندای تو را فرش باشد؟
اصلا با کدام لیاقت...؟
باور کن، اگر بهار هم آمده بودی؛
گلهای تا نهایت باز باغ
باز به غنچه برمیگشتند
از شرم شکفتن چشم هايت.
ببین با آمدنت چه کرده ای؛
مگر دی دیگر ازخوشحالی خوابش می برد؟
مگر زمستان دیگر می تواند سردی کند،
با این آتشی که به دلش انداخته ای؟
اصلا مگر می شود تو بیایی و
زندگی از شدت شوق نميرد؟
#شاپرک بانو زادروزت خجسته.
تقدیم به دختر دی🌹🌹🌹
و زمستان ذوب...
و قندیل های لبه ی حیات، آب میشوند
از بخاطر آوردن اولین لبخند هايت.
کدام فصل، می تواند بلندای تو را فرش باشد؟
اصلا با کدام لیاقت...؟
باور کن، اگر بهار هم آمده بودی؛
گلهای تا نهایت باز باغ
باز به غنچه برمیگشتند
از شرم شکفتن چشم هايت.
ببین با آمدنت چه کرده ای؛
مگر دی دیگر ازخوشحالی خوابش می برد؟
مگر زمستان دیگر می تواند سردی کند،
با این آتشی که به دلش انداخته ای؟
اصلا مگر می شود تو بیایی و
زندگی از شدت شوق نميرد؟
#شاپرک بانو زادروزت خجسته.
تقدیم به دختر دی🌹🌹🌹