تو این اپیزود از سریالی که دارم میبینم، دوست شخصیت اصلی(تونی، که بشدت افسردست)، وقتی تونی بهش گفت من درد دارم دوستش گفت "نداری، داری ازش یه عنوان بهونه استفاده میکنی، همه درد دارن، همه مشکل دارن، تو داری خودتو میزنی به اون راه" و من کاملا بغض تونی رو درک کردم، چون بودم تو همین شرایط و دارم فکر میکنم که چرا همیشه اون فردی که سلامت روان داره نمیتونه طرف مقابل رو درک کنه؟؟ چرا نمیتونه درد رو ببینه؟ ناتوانی رو ببینه؟؟ چرا فاکینگ دهنشو نمیبنده وقتی درک نمیکنه؟؟ من به عنوان کسی که همیشه افسردگی سطحی و ۲ سال افسردگی شدید داشته و هنوزم داره، میگم، وقتی افسردهای از خواب بیدار شدن هم درد داره، از تخت بیرون اومدن هم کار سختیه، حتی نفس کشیدن هم یه باریه روی دوش، و بدترین چیزی که فرد افسرده میتونه تو این شرایطی که فقط و فقط درک شدن نیاز داره، بشنوه انکار کردن و کوچیک جلوه دادن افسردگیشه. کسی که افسردست خودش میدونه که هست و خودش بهتر از توعه چاقال میفهمه داره بهونه میاره یا داره نمیتونه، پس میتونی دهن کیریتو ببندی و کمتر عرعر کنی و اگر نمیتونی برو خودتو بکش دوزاریه بی درد.