دوری،خیلی زیادی از من دوری
نمیبینمت ولی همیشه تصویرت پسِ ذهنم به تصویر کشیده میشه،شاید دور باشی ولی من بارها تو ذهنم دستتو گرفتم و باهم کلِ این خیابونای شهر رو وجب به وجب قدم برداشتیم، دورم ازت ولی بارها و بارها شبِ تولدت تا صب کنارت بودم و درست سرِ موعد با تمام وجود به دنیا اومدنت رو بهت تبریک گفتم، دوری ولی دور ترینِ نزدیک ترین منی، دورم ازت و دوری از من ولی قلبم زیادی بهت نزدیک و این طنابی که من و تو رو به هم متصل کرده فاصله رو به صفر رسونده
دوری و نمیتونم لمست کنم ولی بار ها روحمو لمس کردی
دوری ولی افکارت،احساساتت،لطفِ تو خیلی به من نزدیکه
دوری ولی از این آدمایِ نزدیک هم نزدیک تری.
- لانگ دیستنس.