Forward from: 毎日 ナ ナ
نگاهش به تهیونگ خورد که
سیگاری رو روشن کرده بود با چشمهای ریز شده بهش نزدیک
شد و گفت:
_ گفتم اجازه ندارین سیگار بکشین.
تهیونگ با ترس بهش زل زد و سیگار رو پشتش قایم کرد:
_ فقط یدونه.
روبروش ایستاد و دستش رو جلوش گرفت:
_ بدینش به من.
_ کم کم داری ترسناک میشیا!
_ آقای کیم بدینش به من.
_ نمیدم..
سیگاری رو روشن کرده بود با چشمهای ریز شده بهش نزدیک
شد و گفت:
_ گفتم اجازه ندارین سیگار بکشین.
تهیونگ با ترس بهش زل زد و سیگار رو پشتش قایم کرد:
_ فقط یدونه.
روبروش ایستاد و دستش رو جلوش گرفت:
_ بدینش به من.
_ کم کم داری ترسناک میشیا!
_ آقای کیم بدینش به من.
_ نمیدم..