خاکستر، خود را کنار زد تا ببیند هنوز هم جنازه اجسادِ امیدواری هایش روشن است یا خیر...
هرچه کنارتر میرفت بیشتر میسوخت...هرچه بیشتر میسوخت، بیشتر خاکستر میشد...
هرچه کنارتر میرفت بیشتر میسوخت...هرچه بیشتر میسوخت، بیشتر خاکستر میشد...