Ocean maker.
عصر دلچسبی بود. برف با آرامش میبارید و گالریِ خالی گرم بود، هیونجین مثل یک شکارچی - ماهیت اصلیش - پا روی پا انداخت و گلس شامپاین بین دستهاش رو چرخوند. موهای روشن و بلندش رو پشت سرش بسته بود و با چشمهای تیز و کشیدهش به لرزش محو بدن فلیکس نگاه میکرد. نور کم بود، تنها منبع روشنایی سالن بزرگ گالر...