نگاهی به ارتش از پهلوی اول تا دور سوم جمهوری اسلامی
بی شک یکی از پاشنه آشیل های تاریخ ایران پس از اسلام، نبود سازمان یگانه ارتش در بدنه حکومت بوده است و در آن هیچ تردیدی نیست که شاهنشاه رضا بزرگ نخستین کسی است که ارتش نوین و مکانیزه را در ایران پدید آورد؛ ارتش در دوره های صفوی و نادری را نمی توان دارای یک سازمان یگانه و نوین در روزگار خود نامید چرا که هسته قدرت آن از قدرت قبایل شکل گرفته بود و این در همراهی ارتش صفوی با محمود افغان و پس از آن با نادر پیداست؛ اما این ارتش نوین رضا شاهی نیز بی تاثیر از دگرگونی های اجتماعی نبود و هر چه رضا شاه کوشید نتوانست بدنه ارتش را از دگرگونی های اجتماعی باز دارد و این در زمان فروپاشی دوره پهلوی اول به چشم می آید در آغاز دور اول پهلوی و همراهی مشروطه خواهان با رضا شاه بزرگ، نیروی های قزاق که می توانیم آنها را هسته بنیادین ارتش بنامیم دارای قدرت افسانه بودند و با نیروهای اندک دست بکار سترگی زدند و جوانه امید در دل میهن پرستان روشن شد و هر چه به پایان دوره اول نزدیک می شویم با درگیری های اجتماعی و نفوذ رسانه های بیگانه، رضا شاه بزرگ دیگر آن شاه محبوب مشروطه خواهان نبود و بسیاری از مشروطه خواهان دارای اندیشه چپ و برخی دارای اندیشه راست شدند و این را به آسانی از درگیری بین افسران رده بالای ارتش که برخی با تازش بیگانگان مقاومت کردند و برخی سربازان پادگان ها را آزاد کردند می توان دید. با آغاز پهلوی دوم، دستور پاکسازی ارتش به سرپرستی نیروهای متفقین انجام شد و بسیاری از افسران راستگرا به اتهام همکاری با آلمان محاکمه، زندانی و تبعید شدند و شاه جوان هیچ قدرت اجرایی نداشت و زمینه برای ورود نیروهای توده به ارتش باز شد، اما این به چمار این نیست که همه ارتش از آن حزب توده شد؛ ایرانیان به شوند تاریخ پر فراز و نشیب سیاسی و اجتماعی خود،به خوبی نبردهای اجتماعی و سیاسی پارتیزانی را آموخته اند؛ وجود خانواده های رزم آرا، زاهدی و اعلم و ... در ارتش شاهنشاهی و پدید آوردن حلقه های ملی گرایی، از توده ای شدن ارتش جلوگیری کرد بویژه نبرد آذربایجان، شور و شوق ملی گرایی را در ارتش روشن کرد و توانست با موج توده گرایی به مبارزه برخیزد با کودتای مصدقی می توان آخرین تلاش توده ای ارتش را به رهبری تیمسار ریاحی دید . پس از ضد کودتای بخش های ملی گرای ارتش، شاید بزرگترین اشتباه شاهنشاه محمدرضا شاه را عدم تصفیه توده ای ها در ارتش دانست، توده ای های ارتش بخشوده شدند و اندکی از آنها بجرم همکاری با بیگانه محاکمه و تبعید شدند، شاید شاهنشاه، ارتش ملی گرا را رقیب خود می دانست و قصد داشت با مهره توده ای ها، ارتش ملی گرا را در مشت خود داشته باشد!، این گمان در سال ۵۷ که شاهنشاه، انتقال قدرت به ولیعهد با پشتیبانی ارتش را نپذیرفت، نیرو می گیرد. از آغاز دهه پنجاه، دسته بندی های گوناگونی در ارتش پدیدار شد. آمدن کارشناسان آمریکایی به ایران و نوع برخورد آنها با ارتشیان، شوند کنش و واکنشی گردید که این واکنش ها، گرایش دیگری را در ارتش پدید آورد آن هم چیزی نبود جز نفوذ هیات موتلفه اسلامی، بسیاری از ارتشیان که از برخوردهای سکولار آمریکایی ها ناراضی بودند یا جذب موتلفه شدند یا راه را برای ورود آنها هموار کردند و از سویی برخی از سران ارتش روابط مالی با موتلفه ساختند و این جستار به هیچ روی در سازمان بازرسی ارتش شاهنشاهی بررسی و مورد باریک بینی قرار نگرفت و آش آنقدر شور شد که برخی از هموندان موتلفه در زمره دانش آموختگان نخبه ارتش قرار گرفتند. با انقلاب اسلامی در سال ۵۷، ارتش از دو سو تصفیه شد در آغاز از عناصر ایرانگرا و دوم از عناصر غیر اسلامی، با تجربه چریکی موتلفه اسلامی، آنها برای جلوگیری از کودتا، بیشترین سختگیری ها را بر ارتش وارد کردند بگونه ایکه عقیدتی سیاسی ارتش بسیار سختگیرتر از عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران توسط خود نیروهای ارتش - موتلفه شکل گرفت. این سختگیری ها بگونه ای بود که نیروهای ایرانگرای تصفیه نشده ای که در ارتش باقیمانده بودند در پایان دهه شصت را وادار به استعفا کرد و بیشتر این بازماندگان ارتش از آغاز تا پایان دهه شصت به سپاه پاسداران وارد شدند و سپاه پاسداران جولانگاه نیروهای ملی گرا شد این ایرانگرایان برای ارجگزاری به ارتش شاهنشاهی هیچگاه لباس نظامی بر تن نکردند اما مسئولیت آموزش و طراحی عملیات را بر عهده گرفتند و این آموزشها آنقدر در میان نیروهای سپاهی، خودباوری پدید آورد که در میانه راه جنگ تصمیم گرفتند ارتش را کنار زده و خود به تنهایی آنرا ادامه دهند و همین جا بود که اختلاف میان ارتش و سپاه پاسداران پدیدار شد. با اینحال هیچگاه سپاه پاسداران مورد اعتماد سران انقلاب نبود و هر یک از سران بنا به قدرت خود شاخه ای از سپاه را ساختند برای نمونه هاشمی رفسنجانی، سپاه قدس و علی خامنه ای، سپاه الانصار ولی امر را ساختند و به ک
بی شک یکی از پاشنه آشیل های تاریخ ایران پس از اسلام، نبود سازمان یگانه ارتش در بدنه حکومت بوده است و در آن هیچ تردیدی نیست که شاهنشاه رضا بزرگ نخستین کسی است که ارتش نوین و مکانیزه را در ایران پدید آورد؛ ارتش در دوره های صفوی و نادری را نمی توان دارای یک سازمان یگانه و نوین در روزگار خود نامید چرا که هسته قدرت آن از قدرت قبایل شکل گرفته بود و این در همراهی ارتش صفوی با محمود افغان و پس از آن با نادر پیداست؛ اما این ارتش نوین رضا شاهی نیز بی تاثیر از دگرگونی های اجتماعی نبود و هر چه رضا شاه کوشید نتوانست بدنه ارتش را از دگرگونی های اجتماعی باز دارد و این در زمان فروپاشی دوره پهلوی اول به چشم می آید در آغاز دور اول پهلوی و همراهی مشروطه خواهان با رضا شاه بزرگ، نیروی های قزاق که می توانیم آنها را هسته بنیادین ارتش بنامیم دارای قدرت افسانه بودند و با نیروهای اندک دست بکار سترگی زدند و جوانه امید در دل میهن پرستان روشن شد و هر چه به پایان دوره اول نزدیک می شویم با درگیری های اجتماعی و نفوذ رسانه های بیگانه، رضا شاه بزرگ دیگر آن شاه محبوب مشروطه خواهان نبود و بسیاری از مشروطه خواهان دارای اندیشه چپ و برخی دارای اندیشه راست شدند و این را به آسانی از درگیری بین افسران رده بالای ارتش که برخی با تازش بیگانگان مقاومت کردند و برخی سربازان پادگان ها را آزاد کردند می توان دید. با آغاز پهلوی دوم، دستور پاکسازی ارتش به سرپرستی نیروهای متفقین انجام شد و بسیاری از افسران راستگرا به اتهام همکاری با آلمان محاکمه، زندانی و تبعید شدند و شاه جوان هیچ قدرت اجرایی نداشت و زمینه برای ورود نیروهای توده به ارتش باز شد، اما این به چمار این نیست که همه ارتش از آن حزب توده شد؛ ایرانیان به شوند تاریخ پر فراز و نشیب سیاسی و اجتماعی خود،به خوبی نبردهای اجتماعی و سیاسی پارتیزانی را آموخته اند؛ وجود خانواده های رزم آرا، زاهدی و اعلم و ... در ارتش شاهنشاهی و پدید آوردن حلقه های ملی گرایی، از توده ای شدن ارتش جلوگیری کرد بویژه نبرد آذربایجان، شور و شوق ملی گرایی را در ارتش روشن کرد و توانست با موج توده گرایی به مبارزه برخیزد با کودتای مصدقی می توان آخرین تلاش توده ای ارتش را به رهبری تیمسار ریاحی دید . پس از ضد کودتای بخش های ملی گرای ارتش، شاید بزرگترین اشتباه شاهنشاه محمدرضا شاه را عدم تصفیه توده ای ها در ارتش دانست، توده ای های ارتش بخشوده شدند و اندکی از آنها بجرم همکاری با بیگانه محاکمه و تبعید شدند، شاید شاهنشاه، ارتش ملی گرا را رقیب خود می دانست و قصد داشت با مهره توده ای ها، ارتش ملی گرا را در مشت خود داشته باشد!، این گمان در سال ۵۷ که شاهنشاه، انتقال قدرت به ولیعهد با پشتیبانی ارتش را نپذیرفت، نیرو می گیرد. از آغاز دهه پنجاه، دسته بندی های گوناگونی در ارتش پدیدار شد. آمدن کارشناسان آمریکایی به ایران و نوع برخورد آنها با ارتشیان، شوند کنش و واکنشی گردید که این واکنش ها، گرایش دیگری را در ارتش پدید آورد آن هم چیزی نبود جز نفوذ هیات موتلفه اسلامی، بسیاری از ارتشیان که از برخوردهای سکولار آمریکایی ها ناراضی بودند یا جذب موتلفه شدند یا راه را برای ورود آنها هموار کردند و از سویی برخی از سران ارتش روابط مالی با موتلفه ساختند و این جستار به هیچ روی در سازمان بازرسی ارتش شاهنشاهی بررسی و مورد باریک بینی قرار نگرفت و آش آنقدر شور شد که برخی از هموندان موتلفه در زمره دانش آموختگان نخبه ارتش قرار گرفتند. با انقلاب اسلامی در سال ۵۷، ارتش از دو سو تصفیه شد در آغاز از عناصر ایرانگرا و دوم از عناصر غیر اسلامی، با تجربه چریکی موتلفه اسلامی، آنها برای جلوگیری از کودتا، بیشترین سختگیری ها را بر ارتش وارد کردند بگونه ایکه عقیدتی سیاسی ارتش بسیار سختگیرتر از عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران توسط خود نیروهای ارتش - موتلفه شکل گرفت. این سختگیری ها بگونه ای بود که نیروهای ایرانگرای تصفیه نشده ای که در ارتش باقیمانده بودند در پایان دهه شصت را وادار به استعفا کرد و بیشتر این بازماندگان ارتش از آغاز تا پایان دهه شصت به سپاه پاسداران وارد شدند و سپاه پاسداران جولانگاه نیروهای ملی گرا شد این ایرانگرایان برای ارجگزاری به ارتش شاهنشاهی هیچگاه لباس نظامی بر تن نکردند اما مسئولیت آموزش و طراحی عملیات را بر عهده گرفتند و این آموزشها آنقدر در میان نیروهای سپاهی، خودباوری پدید آورد که در میانه راه جنگ تصمیم گرفتند ارتش را کنار زده و خود به تنهایی آنرا ادامه دهند و همین جا بود که اختلاف میان ارتش و سپاه پاسداران پدیدار شد. با اینحال هیچگاه سپاه پاسداران مورد اعتماد سران انقلاب نبود و هر یک از سران بنا به قدرت خود شاخه ای از سپاه را ساختند برای نمونه هاشمی رفسنجانی، سپاه قدس و علی خامنه ای، سپاه الانصار ولی امر را ساختند و به ک