همیشه میپندارم منطق تاریخ ایران با کتیبه بیستون نوشته شده؛ همان جا که مغی جاعل از تبار بد طینتان، با سرشتی کم مزاج در امر والا و خمیره سست خود را دیگری جا میزند. آن هم نه هر دیگری؛ او خود را شاهنشاه ایران جا میزند. در تاریخ پر شر و شور، پر افتخار و پر از شرم ایران این کنش کم نیست. خود را دیگری جا زدن؛ خود را آنگونه که نیستی فریاد زدن؛ گویی که قوت غالب فکر آن دسته از بس بسیاران ابواب جمعی ساکنان ایران است. امروزه، زبان شیک، برق زده آن جمعیت بسیار، از ایشان با عنوان طبقه متوسط یاد میکند. طبقهای که همه چیز را برای رفع حاجت و به حد کفایت رتق و فتق امور میخواهد. اما از بس دهانش پر از غوغا است میخواهد جای امر والا را هم بگیرد. غافل از آنکه بوزینهوار نمیتوان به درودگری پرداخت. وانگهی نه با هر سر تراشیدنی میشود قلندری شد.
امروز در ایران غوغای طبقه متوسط این است که به گذشته بر نمیگردد؛ به ایشان آفرین و چقدر خوب باید گفت. اما چرا فریادتان ، آنهمه جیغ و عربده که خواهان آن هستید، گذشته نه چندان دور تاریخ این مملکت است که ما دوستش داریم. که ما میشناسیمش.
طبقه متوسط ایرانی در غوغایش عاشق کنسرتی در کاروانسراهاست؛ اما گذشته کشورش جشنها برای هنر است؛ موزها است برای هنرهای جهان است؛ گذشتهاش تمدن است. گذشتهای که طبقه متوسط ایرانی انکارش میکند؛ نمیخواهد به عقب برگردد؛ در واقع در بهترین حالت آینده اوست.
طبقه متوسط دچار به سندروم گئوماتای مغ شریده و دریده سخن میگوید؛ فارسی بلد نیست، میشود نویسنده؛ مثل حامد اسماعیلیون.
خودش میگوید سلیطه است؛ از حقوق طبیعی و مدنی چیزی نمیداند؛ فرهنگش فریادها و ناسزاهای «آقاجانش» است؛ با بیکنی هم که عکس میگذارد فیک است؛ مثل مسیح علینژاد. گمانمخودش خیال میکند لخت است و همه نگاهش میکنند.
طبقه متوسط ایرانی از درون شهر کتابها، ترجمه نجفها، اشعار شاملو، فیلمهای کیمیایی، تربیتی پشت افکار عقب افتاده هرپاتستانها بیرون آمده؛ میشود دختر مغی بدکار و دروغزن مثل مهدیه گلرو. متخصص پرونده سازی و فحاشی.
با این وضع و این طبقه عقب افتاده متوسط، با این غوغای مبتذل، ما نیاز داریم به تفکر بیرون این غوغا؛ ما به امر والا نیاز داریم.
ما محتاج محافظهکاری هستم.
https://t.me/iranpazhohi