Its about RW


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


رژینا هستم حرفی سخنی؟ :)🌻
https://t.me/BChatBot?start=sc-99485-rqOFAVD
خودمم که:
@itspluviophile

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


I’m nobody! Who are you?
Are you nobody too?
Then there’s a pair of us! – don’t tell!
They’d banish us, you know!
How dreary to be somebody!
How public, like a frog
To tell your name the livelong day
To an admiring Bog!


دارم خسته میشم از این وضعیت


بعضی شبا حس میکنم این بدن مال من نیست
یعنی قرار نبوده برای من باشه
انگار اصلا باهام جور نمیشه همیشه یه درگیری داریم همیشه یه درد، ضعف فیزیکی دارم


Bleed down to the fucking core
You're going down for fucking more
Screw your slimy guts
Driving me fucking nuts!

Chainsaw in my bleeding hands
As I start to cut you in two
Your guts are steaming out
And I just love the sight!

Maggots crawling in her cunt
I just love to lick that shit
Bury you in a slimy grave
You will rot forever there


Forward from: - Russia on ice
Dead, slicing his arms (Original)


Forward from: - Russia on ice
Dead, Slicing his arms (Recreated)


خلاصه که
دلم میخواد الان صندل صورتی بپوشم با اون لباس صورتی بلندم با جوراب شلواری سفید
تانیا رو بگیرم بغلم بیرون با دختر همسایه بازی کنم
تهشم برگردم خونه مامانم دعوام کنه چرا جوراب شلواریتو خراب کردی چرا کثیف شده مگه نگفتم نشین رو زمین حیاط
اخر شبم از خستگی سرمو که میذارم رو بالشت درجا خوابم ببره


زیاده
سنم خیلی کمه ولی دقیقا ۱۰ سال از این خاطرات میگذره
هیچوقت فک نمیکردم وقتی میخوام یه خاطره تعریف کنم بگم ۱۰ سال پیش…


۱۰ سال …


الان بعد ۱۰ سال رژینا نشسته رو صندلیش داره از پنجره حیاطو نگاه میکنه که بچه های همسایه دارن میزنن تو سر و کله همدیگه


برادر دوستش با دوستاش میرفتن بیرون
وقتی برمیگشت خونه براشون بستنی و پفک میخرید


وقتی میومدن خونه رژینا تو حیاط داشت با دوستش بازی میکرد


مامانش ساعت ۷ و ۸ میرسید باباش ساعت ۹


بعد زنگ خونه که میخورد انگار دنیارو بهش دادن
بعد از زهرا خوابش که میگرفت یه ساعت کوچیک مشکی رنگ داشتن
اونو کوک‌میکرد ساعت ۶ بعد از ظهر بیدار شه دوستش اومد خواب نمونه


از اینور خونه تا اونور خونه میدویید اهنگ میخوند یا با خودش بلند بلند غر غر میکرد
خونرو جمع میکرد تا مامانش برسه
غذاهاشو قایم میکرد یا میریخت دور
اشتها غذا خوردن نداشت کسیم به این داستان توجه نمیکرد فقط وقتی پیشش بودن میدیدن غذا نمیخوره دعواش میکردن


سرگرمیش پازل و کتاب بود
تو خونه با خودش و عروسک مورد علاقش تانیا حرف میزد


رژینا از صبح تا ۶ بعد از ظهر تنها بود تا دوستش بیاد دنبالش برن بازی کنن


اون موقع رژینا تو مدرسه اذیت میشد دوستی نداشت به جز دختر همسایه طبقه چهارم
مامانش سختگیری های مسخره داشت
از بازی کردن رژینا تو حیاط خوشش نمیومد
از رفتارای هیجانی رژینا خوشش نمیومد


حدود ۱۰ سال پیش رژینا همین حدود ساعتا کنار در منتظر میشست تا دوستش که طبقه چهارم ساختمون بود بیاد در خونشونو بزنه با هم برن تو حیاط بازی کنن


You did what you did to me
Now it's history I see
Here's my comeback on the road again
Things will happen while they can

20 last posts shown.

58

subscribers
Channel statistics