_ یادت میاد قبلا بهت میگفتم اگه با یه غریبه ببینمت همونجارو به اتیش میکشم؟
+ زیادی روم حساس بودی کیم!
_ و تو از این حساس بودنه خوشت میومد؟
+از حسادت کردنات بیشتر، که دیگه توجه نمیکردی.
_توجهای نمیکردم چون حسم و از دست
میدادم وقتی میدیدم همه میتونن توجهت و داشته باشن.
+نمیکردی؟ مطمئنی؟ همین الانشم میتونم
صدای ضربان قلبتو که به خاطر وجود منه بشنوم.
_زیادی مطمئنی که دلیل ضربانِ قلبمو به وجود خودت میدونی، من حتی بالاترین ضربان قلبمو موقع بدترین اشتباهاتمم داشتم جئون.
+یعنی الان داری اشتباه میکنی؟
_آره چون حتی دیگه حاضر نیستم ذرهای اتیش
روشن کنم تا ببینمت، تا پیدات کنم، تا بشنومت
و الان دارم به اشتباه وقتمو هدر میدم برا خاکستری که زمین ریخته شده و دیگه نمیشه جمعش کرد.