ایرانشهری


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


کانال دوست‌داران دکتر طباطبایی

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


#لنین_و_فلسفه کتابی از سری ترجمه‌های دکتر طباطبایی از فلسفه‌ی فرانسوی معاصر است.
در این مجموعه دو اثر نیز از هانری کربن منتشر شد. چند اثر ترجمه شده دیگر از جمله اثری از ژال‌وال، در جریان انقلاب گم شد.


۲۳م آذرماه، زادروز فیلسوف بزرگ ایران‌زمین دکتر جواد طباطبایی بر همه‌ی پویندگان راه اندیشه فرخنده باد. ⚘

@JTabaTabayi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
نخستین همایش «فارس تاریخی» در ۱۵م و ۱۶م آذرماه در شیراز برگزار شد.

در روز نخست همایش دکتر طباطبایی به عنوان میهمان ویژه، سخنرانی مهمی داشتند که متن آن به زودی منتشر خواهد شد.

@JTabaTabayi


استقبال گسترده شیرازی‌ها از سخنرانی امروز دکتر جواد طباطبایی در همایش بین‌المللی "فارس تاریخی"

@JTabaTabayi


به‌زودی دوره جدیدی از درسگفتارهای دکتر سیدجواد طباطبایی در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار خواهد شد.

قرار است دکتر طباطبایی در این دوره از درسگفتارهای خود، سلسله مباحثی را در باره "اندیشه سیاسی جدید و تاریخ آن" با محوریت کتاب اصول فلسفه حق هگل ارایه بدهند.

زمان و شرایط شرکت در این جلسات به‌زودی از سوی دایره المعارف اعلام خواهد شد.

با توجه به محدودیت ظرفیت پذیرش، علاقمندان می‌توانند از طریق لینک زیر پیش‌ثبت‌نام بکنند.

https://t.me/joinchat/By1bqQ_nAKTo8sFL8Xs5zw


دورۀ_دوم_فلسفه_سیاسی_انقلاب_فرانسه.pdf
1.0Mb
درسگفتارهای فلسفه انقلاب فرانسه در چهار دوره تنظیم شده است که به‌تناوب هر دوره به‌صورت pdf در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

@JTabaTabayi


فلسفه_سیاسی_انقلاب_فرانسه_دوره_اول.pdf
1.3Mb
درسگفتارهای فلسفه انقلاب فرانسه در چهار دوره تنظیم شده است که به‌تناوب هر دوره به‌صورت pdf در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

@JTabaTabayi


درسگفتارهای فلسفه انقلاب فرانسه در چهار دوره تنظیم شده است که به‌تناوب هر دوره به‌صورت pdf در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

@JTabaTabayi


"اگر ما درست متوجه نباشیم، شبح تجزیه‌ی ایران در آستانه‌ی در ایستاده است."

حکومت‌گران ما هم نتوانستند بفهمند که در کجا حکومت می‌کنند چون فکر کردند آن ایدئولوژی که در انقلاب موفق شد، احتمالا همچنان می‌تواند برای همیشه پیش برود. ایدئولوژی در شرایط بحرانی، نتایج خودش را بیرون داد و اثر گذاشت. اما ایدئولوژی همیشه نمی‌تواند به کار بیاید. کسانی که با ایدئولوژی روی کار آمدند باید بدانند که تنها کاری که می‌توانند بکنند این است که پس از قدرت گرفتن، بلافاصله ایدئولوژی را به‌کلی کنار بگذارند.

این البته گفتنش آسان است که ولی عملش سخت است و فهماندنش به دیگران بسیار سخت‌تر است. تجربه‌ی همه انقلاب‌ها هم به نوعی همین را به ما نشان می‌د‌هد که دیگر واردش نمی‌شویم. باید بگویم که بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمی‌گردد.

در پایان مقدمات و مباحثی که طرح شد، باید بگویم که بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمی‌گردد. توسعه را شما نمی‌توانید هدایت بکنید مگر آن که بدانید در کجا حکومت می‌کنید. ایران و ملت ما، تکثری دارد در وحدت خود و دولت را پدید آورده است. سنت ما نیز دارای چند نص است و نظریه ایرانشهری این است که ما جزو امت نیستیم؛ ما هیچ‌وقت هم بخشی از امت نبوده‌ایم. من یک وقتی دو سه سال پیش این موضوع را در یک جایی گفتم؛ چند نفر از مسئولان وزارت کشور هم آنجا بودند؛ آن‌ها وقتی این را شنیدند از ترس‌ نزدیک بود بروند زیر میز؛ خیلی ترسیده بودند که حالا این دارد این حرف‌ها را می‌زند و می‌رود اما ما هستیم که باید بعدا پاسخ بدهیم! ولی خوب، راه فراری هم برای آنان نبود.

آن روز این موضوع چندان آشکار نبود اما الان داریم می‌بینیم که عربستان سعودی نمونه بسیار جالبی از برخورد امت با ما شده است. اختلافی که در بین اعراب وجود دارد و بین کشورهای اسلامی منطقه وجود دارد، باعث شده است که همه مثل گرگ‌ها منتظر باشند که یکی خوابش ببرد و او را قورت بدهند.

این، نشانگر وضع امت است. الان وضع ما هم در میان این‌ها چنین است. اگر هم تا کنون این توهم وجود داشت که احتمالا ما جزوی از یک امت بزرگ هستیم، باید الآن فهمیده باشیم که ما جزوی از این امت نیستیم. وقتی این را فهمیدیم، باید بدانیم که مشخصات ما چیست. چون تا الآن نمی‌توانستیم بفهمیم:

پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود
زان سبب عالم کبودت می‌نمود!

این شیشه کبود ایدئولوژی و امت، به ما اجازه نمی‌داد که بدانیم در کجا هستیم و مختصات این جایی که ما هستیم، چیست. به نظر من، الان بحران آن‌چنان عمیق شده است که فهم آن بسیار فوری و فوتی شده است. بعضی اوقات فکر می‌کنم که ما بسیار دیر متوجه این مسأله شده‌ایم چون تقریبا محاصره شده‌ایم و در مرکز همه بحران‌های این منطقه هستیم.

همه‌ی آن‌هایی هم که ما را محاصره کرده‌اند خودشان در بحران هستند اما ما یک فرق اساسی نسبت به بقیه کشورها داریم و آن این است که ما تمام دشمنان دنیا را داریم.

بسیاری از آن‌ها به هر حال در یک مناسباتی وارد شده‌اند و در نتیجه، بعضی از دشمنان ما را ندارند. اگر ما درست متوجه نباشیم، شبح تجزیه ایران در آستانه در ایستاده است.

امیدوارم این حرف های متشتت و پراکنده من به بحث‌های بهتری و منسجم‌تری دامن بزند.

سخنرانی دکترجواد طباطبایی
رشته‌نشست‌های ایرانشهری، تیرماه ۹۶ مشهد

@JTabaTabayi


"توسعه‌ی ایران شناخت حقیقت آن چیزی است که منطق تداوم ایران است و عمل در جهت آن و شنا کردن در جهت آن."

ما بسیار زود ملّت شدیم و ملّت در ایران، دولت خودش را ایجاد کرده است و نه برعکس!
این ملّت، یک فرهنگ پایدار طولانی‌مدت را ایجاد کرده و این فرهنگ طولانی، ورای مرزهای ایران، بسط یافته است که به آن می‌گوییم:
ایران بزرگ فرهنگی

از طرف دیگر، این ملّت با فرهنگی که ایجاد کرده، مبتنی بر یک نظام سنت متکثر حداقل شامل نصوص ایرانشهری، اسلامی، فلسفه‌ی یونانی و تجربه‌ی تجدد است.

نتیجه‌ی خیلی مهمی که من از این خلاصه می‌گیرم این است که اگر ما بخواهیم بدانیم که ایران چه است و بپرسیم که ایران چه‌طور می‌تواند توسعه پیدا کند، باید نخست به یک نکته توجه داشته باشیم:

هرجایی که تنوع و تکثر سنت ایرانی را نفهمیم و بخواهیم که چیزی را به این تکثر تحمیل کنیم به‌طوری که همه یک چیز را بگویند، ملّت قدرت خودش را نشان خواهد داد و مخالفت می‌کند و این مخالفت را در همه‌ی تاریخ ما، هر بار به نوعی نشان داده است. یعنی هرجایی که چیزی آمده که تحمیل بشود و کثرت این ملّت را از بین ببرد و به وحدت از بالا تبدیل کند، ملّت به آن واکنش نشان داده است.

ما ملّت متکثری بوده‌ایم یعنی ملّتی بوده‌ایم با افکار، عقاید، زبان‌ها، آداب، رسوم و... بسیار متکثر اما واحد در ایران. اهمیت ما در این است و به این دلیل ایران هست و بسیاری از کشورها از بین رفته‌اند که ایران توانسته است این امور متکثر خودش را در نظامی واحد وارد کند و این نظام واحد را چنان استوار درست کند که در برابر بحران‌ها مقاوم باشد و با از گذر از هر بحران، دوباره سرپا بایستد.

اگر به کار بردن اصطلاح «توسعه ایران» را فعلا با مسامحه و برای فهمیدن حرف یکدیگر قبول کنیم و بخواهیم ایران را توسعه دهیم، باید بدانیم که ایران در جاهایی توسعه پیدا کرده که اصل وحدت با توجه به آن کثرت‌ها فهمیده شده است.

توسعه ایران به این صورت خواهد بود:
شناخت حقیقت آن چیزی که منطق تداوم ایران است و عمل در جهت آن و شنا کردن در جهت آن.

بسیاری از دولت‌ها این واقعیت را نفهمیدند. بحران‌های مهم ما هم در زمانی سر باز کرده‌اند که آن وحدت متکثر به هم خورده است. انقلاب اسلامی یکی از این موارد است و می‌شود این طوری توضیحش داد.

از جنبه‌های ایدئولوژیک این انقلاب که بگذریم، می‌شود این‌طور توضیح داد که ما در واقع در دوره کوتاه گذار از یک وضع به وضع دیگری بودیم که حکومت‌گران باید متوجه می‌شدند که جهت جریان آب کجاست. انقلاب اسلامی آن‌جایی صورت گرفت که آن‌ها متوجه نشدند که جهت جریان آب کجاست و برخلاف جریان آب شنا کردند.

در آغاز بحث اشاره کردم به جنبه‌ی ایدئولوژیک نظام و گفتم به آن باز می‌گردم. اینک باید گفت که ایدئولوژی به دنبال وحدتی است که بر کثرت‌ها اعمال شود چون نظام‌های ایدئولوژیک، نظام‌هایی هستند که خودشان را ربط می‌دهند به یک نظریه، به یک خیال!

چون ایدئولوژی با خیال ربط دارد، مثل چیزی است که ساخته‌ایم برای خودمان، مثل شریعتی که جهان بی‌طبقه توحیدی ساخت. چیزی مثل آن شیر خالکوب مثنوی است که گفت این‌چنین شیری خدا خود نافرید!

اگر بخواهیم که با ایدئولوژی، واقعیت ایران را بفهمیم ناچاریم که تمام آنجاهایی را که کثرت‌ها سر باز می‌کنند و خودشان را به ما نشان می‎دهند، نادیده بگیریم.

نظریه‌هایی از نوع جامعه بی‌طبقه توحیدی و انواع این بی‌طبقه‌هایی که درست شده، کارشان این است که این کثرت ها را از بین ببرد. کمونیزم هم همین‌طور بود و انواع اسلامی بی‌طبقه‌ها هم همین هستند. این کثرت‌ها را در آن‌جاهایی که کثرت‌ها اصیل هستند یعنی تداوم تاریخی داشته‌اند، مثل مورد ایران، نمی‌شود از بین برد. شما از هر جایی که جلوی این را بگیرید، از جای دیگری سر باز خواهد کرد. تجربه ما در دو سه دهه اخیر برای هرکسی در حد خودش همین‌ها را نشان داده است.

اگر بخواهیم که ایران توسعه پیدا کند، قدم اول این است که بفهمیم "ایران چه است؟"

بحث‌های بسیار زیادی می‌ماند که این ایدئولوژی چه اشکالات اساسی ایجاد کرده است!
شریعتی که این همه ایدئولوژی بر ما ساطع کرده، در واقع یک زمانی راه را باز کرده برای این که شاید در انقلاب اثری داشته باشد و حتما اثری در انقلاب داشته است، اما بعد از آن، راه را برای همیشه بسته است.

سخنرانی دکترجواد طباطبایی
رشته‌نشست‌های ایرانشهری، تیرماه ۹۶ مشهد

@JTabaTabayi


ایران به‌عنوانِ ایرانشهر (۵)

یک نکتۀ بسیار مهم این است که اعراب چون در ذیل شریعت‌نامه‌ها فکر می‌کردند ناچار بودند که امت را موضوع تحلیل سیاسی قرار دهند. درحالی‌که ما چون در بیرون از جهان اسلام بودیم، بحث ما ناظر بر ملّت بود، نه امّت.

همۀ این چیزهایی که سریع از روی رد شدم، تالی‌های بسیاری دارد. امروز هم می‌گوییم: جهان عرب؛ که ظاهراً باید از عربستان تا شمال افریقا را دربربگیرد، اشَعبُ العربی، یعنی ملّت عرب که باز همین‌جا را دربرمی‌گیرد، درواقع معلوم نیست به چه ترتیبی یک تونسی با یک عربستانی یکی است! این روشن نیست.

این البته جزئی از ایدئولوژی جهان عرب است. شما می‌توانید به آن اعتراض بکنید که این‌طور نیست، اما آن‌جا بلافاصله محکوم می‌شوید به چیزهایی که الان خواهم گفت و طبیعی است که این اصلاً مسئلۀ ما نیست که وارد آن شویم، اما وقتی درمقابل ما قرار می‌گیرند حتی متفکران جدی‌شان مثل جابری که از جهانِ اشعب‌العربی می‌گوید، یعنی این جهان عربی یک عقل عربی هم داشته است.

افرادی مثل ابن‌رشد هم از جهان عربی و عقل عربی می‌گویند. پس باید کسی پیدا شود که این عقل عربی را از بین برده باشد. چه‌کسی هم بهتر از ایران! پس می‌گویند که آن نوعی از فلسفیدنی که در ایران بود، عقل عربی را که با آن نزدیک بود، جلوتر از اروپا به رنسانس برسیم، از بین بُرد.
الجابری شاید از جدی‌ترین و کتاب‌خوانده‌ترین‌شان بود. بقیه زیاد شعار می‌دهند. ولی کسی که بگوید عقل عربی هم داریم، کمی عجیب به نظر می‌آید که ایرانیان چطور توانستند عقل عربی با چندصدمیلیون نفوس را زایل کنند. این بحث ایدئولوژیک آن‌هاست.

ما بحث‌مان کاملاً با این‌ها متفاوت است. ما یک جنبۀ نقادی نسبت به خودمان و مجموعۀ خودمان داریم که در بیرون ایران تا حد زیادی کمیاب است.

در واقع دو مسئله برای من روشن شد که به صورت دو مفهوم درآوردم:
سیاست‌نامه و شریعت‌نامه ها

و بعد این را هم توضیح دادم که بعضی از شریعت‌نامه‌نویسان مهمی که در منطقۀ ایرانِ‌بزرگِ‌فرهنگی بودند، یعنی از بصره و بغداد گرفته تا خراسان بزرگ، در این حوزه هیچ نویسنده‌ای نداریم که دربارۀ خلافت بحث کرده باشد، یا نظریۀ خلافت داشته باشد.

این برای امروز مهم است، چون چند سال پیش قبل از اینکه داعش در مرزهای ما هم پیدا شود، گفتند ممکن است داعش به شهرهای ما حمله کند، ولی به این دلیل که ساختار ذهنی ما با نظریۀ خلافت سازگار نیست و ما اصلاً به عنوان شعوبیه، برای اینکه مخالف خلافت باشیم، درست شدیم، احتمال این‌که بیایند در داخل کاری انجام دهند ممکن است ولی اینکه یک شهر ایرانی با آمدن داعش سقوط کند، امکان‌پذیر نیست. بنابراین، این یک اثر سیاسی بسیار مهم دارد.

ولی نویسندگانی که شریعت‌نامه‌نویسان مهم بودند و در حوزۀ فرهنگی ایران در بصره بودند، آن‌ها هم نوشته‌هایی دربارۀ سیاست‌نامه دارند که جالب توجه است:

ابوالحسن ماوردی که در دوران آل‌بویه می‌زیسته، درواقع مهم‌ترین این‌هاست، هم قاضی بسیار مهمی است (افضل قُضاة) و در عین حال متفکر سیاسی و کارگزار سیاسی مهمی هم بوده است. برای این‌که او در دعوای بین خلافت و آل‌بویه واسطه شد. او را فرستادند که با آل‌بویه مذاکره کند تا راه‌حلی پیدا کنند.

این شخص اولین کتاب احکام سلطانیه، اولین کتاب منضبط نظریۀ خلافت را نوشته است و در عین حال چندین کتاب هم از او پیدا شده که دربارۀ وزارت از نوع ایرانی است که خود عرب‌ها چاپ کردند.

در مورد برخی تردید است که آیا از اوست یا نیست. او سیاست‌نامه هم نوشته است. علت‌اش این است که در منطقه‌ای که ما بودیم، در فاصلۀ بصره و بغداد تا ایران، تا شیراز و تا عراق عجم، نظام خلافت جواب نمی‌داد. نظام خلافت نمی‌توانست یک نظریۀ منسجم اساسی پیدا کند. ما در بیرون آن بودیم. با خلافت به صورت‌های مختلف همیشه در مخالفت و جنگیدن بودیم؛ در حوزۀ نظر هم همین‌طور بود.

از این‌جا من به این نتیجه رسیدم که ایران در بیرون حوزه‌ای که خلافت در آن عمل می‌کرد، بود. بنابراین به همین دلیل گفتم که از اول، ایران کشوری بود متفاوت و با نظام اندیشِگی متفاوتی نسبت به جهان عرب یا بعداّ عرب شده.

من به این واقعیت، "ایرانشهر" می‌گویم. یا در این مورد "ایران‌زمین" را به کار می‌برم یعنی ایرانِ‌بزرگِ‌فرهنگی قبل از اینکه متلاشی شود. اسم ایران اسم امروزی است برای واقعیت سیاسی که ما در آن هستیم با مرزهای مشخص ما، اما ایران‌زمین معنایش این است که ما تا بخارا و سمرقند از یک طرف تا شامات، تا مصر و زمانی تا بخش مهمی از ترکیه، که ما در آن‌جا حاضر بودیم، این‌ها جزئی از ایران‌زمین بوده است، با فرهنگ و اندیشۀ ایرانی.

بنابراین ایران به‌طوری که توضیح دادم یک واقعیت قدیمی است. کافی‌ست به تمام منابعی که درباره تاریخ ایران از قرن دوم به زبان عربی، و بعدها فارسی نوشته شده است مراجعه کنید، حدود و ثغور ایران کاملاً مشخص و روشن است.

@JTabaTabayi


ایران به‌عنوانِ ایرانشهر (۴)

چون قبلاً در مورد خواجه‌نظام چیزهایی نوشته بودم، بررسی موردی من نشان داد که خواجه‌نظام به‌رغم این‌که کاملاً شخص متشرعی بود و نظامیه‌های بغداد را او پایه‌گذاری کرد، و صرفاّ کارگزار دولتی نبود، مثل بسیاری از وزرای ایران مثل خواجه نصیر، جووینی‌ها، مثل رشید‌الدین فضل‌الله همدانی، همۀ این‌ها در درجۀ اول اهل علم بودند، بعد وزیر شدند.

خواجه از کسانی است که علم می‌داند و علم دین را هم به‌درستی می‌داند. پس از اینکه نظامیۀ بغداد را باز کردند، در اولین جلسۀ افتتاحیه خواجه‌نظام در آنجا املای حدیث کرد، در جایی که بعداً غزالی نشست.

متوجه شدم که چنین آدمی وقتی دربارۀ سیاست حرف می‌زند، دیگر از اسلام حرف نمی‌زند، از ایران صحبت می‌کند. از چیزی صحبت می‌کند که ورای اسلام در ساختار ذهنی جمعی ایرانیان هم‌چنان تداوم پیدا کرده‌است.

بعد وقتی این را طولانی‌تر بررسی کردم، همان‌طور که می‌دانید، توضیح دادم که چطور وقتی ایرانی‌ها دربارۀ سیاست حرف می‌زدند، ایرانی حرف می‌زنند، اسلامی حرف نمی‌زنند. اسم این را گذاشتم ایرانشهری به معنای تداوم اندیشۀ ایرانی در دورۀ اسلامی.

این اصطلاح را من جعل نکردم. از جایی هم وام نگرفتم. این حاضر و آماده در این‌جا بود، همه هم می‌خواندند و از کنار آن رد می‌شدند. در منابع قدیمی ما چه عربی و چه فارسی، در همۀ آن‌ها ایرانشهر آمده است و در این‌جا شهر به معنای دولت است. اگر شخصی این را نمی‌داند و نوشته که من ایرانشهر را از دولت-شهرهای یونان گرفته‌ام، معنایش این است که باید برگردد به دبیرستان از اول درس بخوانَد، چون نمی‌داند و حرف بیخود می‌زند.

اول: کسی که نمی‌داند ایرانشهر کجاست، دوم: نمی‌داند یونان چیست، سوم نمی‌داند که در یونان دولت نبود، بنابراین شهر در ایرانشهر و دولت‌شهر اصلاً ربطی به هم ندارند. ایرانشهری همانی نیست که یونانی‌ها می‌گفتند. شهر سیاسی منظورم است. ایرانشهر را یونانی‌ها ترجمه کردند به پِرسپولیس. این پولیس تنها اصطلاحی است که در زبان یونانی و در زبان‌های باستانی بود و هرودوت به این صورت بیان‌کرده‌است.

بنابراین ایرانشهر، کشور و دولتِ ایران است. البته این کلمات که من به کار می‌برم اِشکال دارد ولی به‌ناچار به کار می‌بَرم. بنابراین به این‌جا رسیده بودم که از اندیشۀ ایرانشهری گفتم و بعد در ادامه به بررسی کتاب‌هایی که اسمش را به قیاس سیاست‌نامه بعدها شریعت‌نامه گذاشتم. به این معنا که در سیاست‌نامه‌ها موضوع بحث مناسبات قدرت سیاسی است. در شریعت‌نامه‌ها موضوع بحث شریعت و اجرای احکام شریعت است.

این دو به هم ربطی ندارند. شریعت‌نامه‌ها از سنخ سیاست‌نامه‌ها نیستند. چون این بحث ادارۀ کشور یا دولت است، اما در شریعت‌نامه اجرای احکام شرع است. بنابراین در آن‌جا دولت موضوعیت ندارد. مسئلۀ اصلی این است که چه کسی باید به عنوان جانشین پیامبر اسلام احکام شرعی را به اجرا بگذارد. با تحول جهان اسلام، بعدها در امپراطوری اسلامی به‌راحتی گفتند که شخص خلیفه اگر هم فاسد شد اِشکالی ندارد، چون احکام شرع را اجرا می‌کند.

یعنی نوعی از رئالیسم سیاسی که در جهان اهل سنت است. در ایران وضع متفاوت بود. ایرانی‌ها حتی زمانی که سنی بودند، در حوزۀ سیاست، ایرانشهری فکر می‌کردند. یعنی مسئله‌شان ادارۀ ممالک محروسه بود، مسئله‌شان ادارۀ دولت بود و نه اجرای شرعیات. درعین‌حال شرع را هم اجرا می‌کردند. اما این فرع بر آن بود. تا همین‌جا که بایستیم و پشت سرمان را و توضیحی را که تا اینجا دادم نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که حوزه‌ای وجود دارد که – ایرانشهری – می‌نامیم.

این نوعی از اندیشیدن سیاسی است که در ایران بوده است و در بیرون ایران، در بخش‌های دیگر جهان اسلام وضع کاملاً متفاوت بوده است. اولین نتیجه‌ای که من می‌گیرم این است :

چون در ایران در بسیاری از موارد یک دولت متمرکزی بود که موضوع بحث سیاسی، مناسبات قدرت در دولت بود، در جاهای دیگر وضع کاملاّ متفاوت بود، البته در آنجاها هم در مواردی دولت و... بود، اما چون در ذیل شریعت‌نامه‌ها فکر می‌کردند، در اندیشیدن سیاسی‌شان نه به بحث دولت می‌پرداختند و نه بحث مناسبات قدرت را می‌کردند.

سخنرانی استاد جواد طباطبایی
در خانه گفتمان شهر و معماری، سه‌شنبه ۱۱م مهرماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۶

@JTabaTabayi


ایران به‌عنوانِ ایرانشهر (۳)

اینجا یک پرانتز باید باز کنم و این پرانتز به مورد ادوارد سعید مربوط می‌شود که در آن زمان‌ها او هم به چنین فکری افتاده بود. اما او در واقع، آمده بود که نشان دهد که آن‌چه که دانش غربی است در مورد Orient شرق که معلوم نیست کجاست، چون اگر از مصر تا ترکیه کشورهایی هستند که موضوع دانش غربی بوده است، این مجموعه را در ذیل این مفهوم به هیچ‌وجه نمی‌شود بررسی کرد.

بنابراین او حرفی در مورد Orient زد و بخشی از آن در مورد جهان اسلام، که از نظر من به لحاظ ایدئولوژیک چیز خوبی است، اما به لحاظ علمی، به رغم تسلطی که بر بسیاری از منابع و به زبان و ابزارهای دانش غربی داشت، با این وصف کار او هیچ ارزشی ندارد. در مورد ما که اصلاّ ارزشی ندارد، اینکه در مورد فلسطین ارزشی دارد یا ندارد مسئلۀ من نیست و وارد آن نمی‌شوم. در مورد ایران هیچ ارزشی ندارد.

به نتیجه‌ای که رسیدم این است که اگر آن Orientalism یعنی آن شرق شناسی، آن چیزی باشد که ادوارد سعید گفته است، ما اصلاً در ذیل این شرق قرار نمی‌گیریم، و از طرف دیگر در ذیل شرق اسلامی یا جهان اسلام هم قرار نمی‌گیریم. بعدها هم من این تعبیر را به کار بردم که ما همیشه در "بیرونِ درونِ اسلام" بوده‌ایم - منظورم جهان اسلام و امپراطوری اسلامی است- که البته نیاز دارد که این‌ها را توضیح دهم.

به‌تدریج با بررسی‌هایی که من کردم از اولین آن که در واقع خواجه نظام بود، متوجه شدم که به‌خلاف آن‌چه که نویسندگان و تاریخ‌نویسان غربی نوشتند، بحث‌های حتی آن‌هایی که ایران را می‌شناختند و زبان فارسی را درست بلد بودند، تا حد زیادی از کنار مباحث ما رد می‌شود، از کنار واقعیت تاریخ و تاریخ فرهنگی ما رد می‌شود و ما باید این‌ها را دوباره بررسی کنیم. یعنی نیاز اساسی است که یک نقد اساسی از این‌ها صورت گیرد و بعد ببینیم که خودمان چه می‌توانیم بکنیم به عبارت دیگر باید مرکز ثقل بحثی دربارۀ ایران را از خارج، از نظام دانش غربی به داخل ایران منتقل کنیم.

به این دلیل بود که من در جایی این اواخر گفتم که دانشگاه ما هیچ‌گاه دانشگاه ملّی نبود، تا یک زمانی هم بود و بعد از بین رفت. معنایش این است که دانشگاه ما متولّیِ این مِلکی که بهتر است بگویم، غصب شده بود و ما از خارج گرفتیم، متولیِ ادارۀ علمی آن نبود. به این لحاظ است که استاد ما به محض این‌که دهانش را باز می‌کند، هر قدر که متعهد باشد، از تمام فیلترهای بومی هم گذشته باشد، از پایین‌ترین سطح ایدئولوژی غربی بیشتر نمی‌تواند حرف بزند.

مثالی می‌زنم که بعداً توضیح می‌دهم.
هر وقت من می‌گویم "ایرانشهر"، می‌گویند این‌که نظریه‌ای فاشیستی است. فاشیسم یک تاریخ غربی بسیار مشخص و معین دارد. این‌که در سیاست، حزب مخالف ما آن طرف خیابان وارد بحث شود و بگوید این نظرات فاشیستی است، شاید بشود گفت این منطق کار سیاسی است، اما وقتی در یک بحث علمی بگوییم که نظریه‌ای فاشیستی است، آنجاست که معلوم می‌شود چیزی بلد نیستیم و حرف یاوه می‌زنیم و پاسخ حرف یاوه هم همانی است که من چند بار دادم و البته که خواهم داد.

بنابراین دانشگاه ما حتی در بومی‌ترین جایش غیربومی است. بنابراین ما دانشگاه ملّی نداریم.

یک پرانتز باز کنم بد نیست:
(جوانی آمده بود به من زنگ زد و لهجه‌اش هم تا حدی انگلیسی بود. گفت که من از کیمبریج می‌آیم. تعجب کردم که از آن‌جا می‌آید. گفت می‌خواستم بگویم که:
من کانادا درس خواندم و حرفی که زدید درست گفتید که اینجا دانشگاه ملّی نیست. در دانشگاه‌هایی که من در خارج بودم، آن‌ها ملّی هستند.

گفتم: بله، اگر کسی خوب درست بخوانَد می‌فهمد که آن‌جا دانشگاه ملّی دارند نه این‌جا. این بومی کردن به معنای این است که اصلاً ما نمی‌دانیم دانشگاه چه است و چه تحولی باید در آن صورت گیرد!)

سخنرانی استاد جواد طباطبایی
در خانه گفتمان شهر و معماری، سه‌شنبه ۱۱م مهرماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۶

@JTabaTabayi


ایران به‌عنوانِ ایرانشهر (۲)

بعد از انقلاب، در سال‌هایی که که کار من تقریباً تمام شده بود، در یکی از مراکز مهم دانشگاهی فرانسه، گروه کوچکی گردهمآیی تشکیل می‌داد و دریدای معروف جلسه را اداره می‌کرد. بعضی از شاگردها، استادیارها و دوستانِ استادش در آن‌جا حضور پیدا می‌کردند. از همه طیف‌ها بودند از طیفِ چپِ بسیار چپ گرفته تا آدم‌های غیرِ چپِ؛ می‌توانیم بگوییم تا حدی لیبرال‌ها هم در آن جلسه شرکت می‌کردند.

بیست-سی نفر از دانشجویانِ دورۀ دکتری یا مثل من دفاع کرده هم در آن جلسات شرکت می‌کردند. من دو سالی که در سال‌های ۶۲ و ۶۳ در آن جلسات شرکت کردم، در آنجا متوجه مسئله‌ای شدم، و آن این بود که بحث‌های جدیدی در اندیشۀ سیاسی در اروپا و خصوصاً فرانسه درگرفته‌است.

اتفاق مهم، سقوط بعد از سال ۸۰، ماجراهای لهستان، متزلزل شدن کمونیسم بود، البته هنوز دیوار برلین تخریب نشده بود، هنوز سوسیالیسم بود، ولی در عین حال نبود. این بحران‌هایی که در جنبش چپ در اروپا ایجاد شده بود و تأثیر آن بر جریان های لیبرالِ اروپایی از طرف دیگر، متزلزل شدن نظام تثبیت شدۀ دانشگاهی در اروپا از سال‌های ۷۰ میلادی به بعد، یعنی ۵۰ خورشیدی به آن طرف موجب شد که افرادی متوجه یک بحران بزرگ - لااقل در حوزۀ نظر که منظورم است – بشوند.

این گرد آمدن و جلسات هر ماه برای همین بحران تشکیل می‌شد. یک نفر سخنرانی می‌کرد و بعد دو سه ساعتی بحث می‌شد و تا آنجا که می‌دانم سه جلد از آن سخنرانی‌ها چاپ شد که بعضی از آن مقالات بسیار مهم‌اند. تنها ایرانی آنجا من بودم که از قبل در آن مؤسسه رفت‌و‌آمد داشتم، چون جایی بود که خارجی‌ها در آن خیلی وارد نمی‌شدند، به دلیل کارم که هگل-کانت بود، در آن جلسات شرکت می‌کردم.

در آن‌جا مسائل دیگری را دنبال می‌کردم اما وقتی از آن‌جا بیرون می‌آمدم مسئله‌ای که برای من مطرح بود این بود که: همۀ آن‌چه این‌جا شنیدم، درست، ولی به چه درد من می‌خورَد؟
این‌که در اروپا بحرانی وجود دارد به چه درد من می‌خورَد؟
این بحران با بحرانِ من چقدر نسبت دارد؟

بنابراین اگر بشود گفت بعد از آن جلسات و بیرون از آنجا من یک شیفت دومی هم کار می‌کردم، که ببینم آیا ما هم دارای بحرانی هستیم؟
آیا ما هم می‌توانیم از این سنخِ اندیشیدن فلسفی دربارۀ سیاست بهره‌ای ببریم؟

برای ما چقدر مهم است؟
تا آن سال‌ها در ایران چیزی به اسم اندیشه به این معنا وجود نداشت، ولی بعداً البته با آمدن من به ایران و دانشگاه و بعد ماجراهای بعدی که لازم نیست در موردش صحبت کنم، موجب شد که به تدریج آنچه را که از آنجا گرفته بودم -درواقع تجربۀ نوع اندیشیدن سیاسی آنها را - سعی کنم در مورد مواد ایران به کار ببرم.

این موضوع موجب شد که من به‌تدریج تمام چیزهایی را که پیش از آن از منابع ایرانی خوانده بودم، دوباره مجبور شوم برگردم و دوباره همه را از نو با یک نظام مفاهیم جدید بخوانم یا به‌عبارت‌دیگر سعی کنم آن ابزارهای مفهومی را که در ده-پانزده سال تحصیل کسب کرده بودم از آن‌جا جدا کنم.

چون بحث آن‌ها در مورد ما –یا بیرون از اروپا – چه در مورد ما صحبت کنند و چه نکنند، وقتی نمیکنند که بهتر است ولی وقتی صحبت می‌کنند ناچار از دیدگاه خودشان صحبت می‌کنند، بنابراین ابزارهای خودشان را به کار می‌برند، چون این ابزارها را دارند و غیر از این ابزاری وجود ندارد.

مسئلۀ مهم ما این است که آیا این ابزارها قابل انتقال به بیرون از آنجا هست؟
ما چقدر می‌توانیم بحث‌های مفهومی یا بحث دربارۀ تحول مفاهیم را از آن‌جا بگیریم، و چقدر از آن را دربارۀ مفاهیم خودمان، دربارۀ تاریخ اندیشه‌ای که تا کنون در ایران نوشته نشده، به‌کار‌ببریم؟

بنابراین ازآن‌جا به بعد، من شروع کردم به کاری که البته هم‌چنان ادامه دارد و به این‌جا رسیدم که چیزی در ایران وجود دارد که در مجموع با ابزارهای مفهومی جهان غرب تا حد زیادی قابل توضیح نیست. باید مثل صنعت‌گران خوب آن‌چه را که از ابزارهای جهان غرب یا اروپا می‌گیریم، تصرفی در آن ابزارها بکنیم. یعنی ببینیم که این مفاهیمی که آنها به کار بردند: قدیم/جدید، قرون وسطی/رنسانس، جهان باستان و... این‌ها را ما تا چه حد می‌توانیم در مورد مبانی خودمان به کار ببریم و نوشته‌های خودمان را چطور می‌توانیم با این ابزارها بفهمیم.

این در واقع کوششی بود که من به نتایجی برسم. چون تا آن زمان اروپاییان می‌گفتند که:
"ایران یکی از کشورهای جهان اسلام است. هنر ایران فصلی است از هنر اسلامی. اندیشه در ایران بخشی از اندیشه در جهان اسلام می‌باشد."

به‌تدریج من به این نتیجه رسیدم که اگر حرف کلی بخواهیم بزنیم، می‌شود تا حدی از این دفاع کرد. اما این امکان وجود دارد که ما مواد و منابع تاریخی خودمان را به نوع دیگری بررسی کنیم، و به نتایجی که اروپاییان رسیدند، نرسیم.

سخنرانی استاد جواد طباطبایی
در خانه گفتمان شهر و معماری، سه‌شنبه ۱۱م مهرماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۶

@JTabaTabayi


استاد ما هرقدرکه متعهد باشد، از همه فیلترهای بومی هم گذشته باشد، از پایین‌ترین سطح ایدئولوژی غربی بیشتر نمیتواند حرف بزند. دانشگاه ما حتی در بومی‌ترین جایش غیربومی است بنابراین ما دانشگاه ملّی نداریم!


ایران به‌عنوانِ ایرانشهر (۱)
تبیین مفاهیم اصلی و توضیح ایرادهای وارده به اندیشه‌ی ایرانشهری

✅ فهم نادرست از اندیشه‌ی ایرانشهری

بحث اندیشۀ ایرانشهری و این اصطلاح را که من دو-سه‌دهه‌ای است به‌کاربرده‌ام، در شرایط خاصی از هفت-هشت سالِ پیش کمی به آن توجه شده بود، از دو-سه‌سال پیش، بیشتر و بیشتر به آن توجه شده است.

عدۀ زیادی تقریباً آن را تکرار کردند؛ عده‌ای هم دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری حرف زدند، کتاب نوشتند، در دانشگاه‌ها تا جایی که من اطلاع دارم چند رساله در این مورد نوشته‌شده‌است.

اگر بگویم اکثریت کسانی که در این مباحث شرکت می‌کنند و سخن می‌گویند تا حد زیادی به‌درستی نمی‌دانند که دربارۀ چه چیزی صحبت می‌کنند، اغراق نکرده‌ام.

حتماً هم چند نفری هستند که مسائل را از نزدیک دنبال می‌کنند و نوشته‌ها را می‌خوانند و حرف می‌زنند، ولی تا جایی که من متوجه شدم اکثریت نمی‌خوانند و فهم درستی از این مباحث ندارند. یکی از منابع اطلاعاتی کنونی ما اینترنت است. البته اینترنت بهتر بود. بالاخره یک صفحه‌ای روی مانیتور باز می‌شد، یکی دو صفحه مطلب جا می‌گرفت.

اماّ الان متاسفانه با تلگرام که به چند خط تبدیل‌شده‌است، مشخص است که چنین بحث‌هایی به چه نتایجی می‌انجامد. هر کسی، آن‌چه را می‌فهمد می‌گوید. با توجه به ایدئولوژی خودش اعتراضی هم می‌کند و در درجۀ اول، قبل از این‌که مطلبی را بفهمد، مراجعه می‌کند به ایمان یا ایدئولوژی که دارد تا ببیند که چقدر این حرف با ایمان و ایدئولوژی‌اش سازگار است. با توجه به آن، بلافاصله یک موضعی می‌گیرند، که معمولاّ حرف‌های بی‌ربط زیادی می‌زنند.

این‌که در رسانه‌ها، چیزی چنین بازتابی پیدا کند، یک مسئله است، ولی در دانشگاه‌های ما هم کسانی از این حرف‌های بی‌ربط می‌زنند و افرادی نخوانده و فقط از طریق یک پیام تلگرامی یا یک مقالۀ مختصری که دانشجویی برای نمره گرفتنش تهیه می‌کند، نظر می‌دهند.

همه می‌دانیم که دانشجوی امروزی هم معمولاً چیزی نمی‌خوانَد، اگر سند و مستند منقدان ما این‌چنین باشد، که فاجعه است. با کمال تأسف باید بگویم که استادان دانشگاهی ما لااقل آن‌هایی که در این‌باره چیزی گفتند و یا نوشتند -البته بیشترشان مصاحبه کردند، چون مصاحبه هم راحت تر است و هم احتیاج به سند ندارد و وقتی حرفی می‌زنیم، بعد می‌شود تکذیب کرد که حرف من درست فهمیده نشده است- با این وضعیت حرف های بی‌ربط زیادی می‌زنند.

"روز و شب عربده با خَلق خدا نتوان کرد"
با همه نمی‌شود جنگید، ولی می‌توانم در هر فرصتی مقداری توضیح دهم که اصلاً بحث بر سر چیست و در واقع کلمه‌ی ایرانشهری از کجا می‌آید.

حدود سی‌و‌پنج سال پیش من این کلمه را برای اولین‌بار به‌کاربردم، در نوشته‌ای که ابتدا یک مقاله در مورد خواجه نظام‌الملک طوسی بود و بعد تبدیل شد به کتاب و در آن‌جا گفتم تجدید اندیشۀ ایرانشهری یا اندیشۀ ایرانشهری در سیاست‌نامۀ خواجه نظام‌الملک طوسی.

آن‌وقت کسی البته متوجه نشد که این بحث به چه‌چیزی مربوط می‌شود. افرادی که خوانده بودند اعتراضی نکردند. یکی از استادانی که خوانده بود بعد از چند روز به من تلفن کرد و گفت مطلب مهمی در این بخش از کتاب گفتید. گفت: این احتمال دارد که شخصی به نام الایرانشهری که در کتاب‌های قدیمی ماست که گویا یک فیلسوفِ دهری بوده و هیچ راجع به شرح حالش نمی‌دانیم، شاید آن ایرانشهری هم در واقع شخص نباشد و یک فکری است که شاید از آن‌جا آمده و ربطی به آن داشته باشد.

بعداً هم که من در مورد آن شخص تحقیق کردم و اسم و اسم کوچک آن را پیدا کردم، دیدم که به بحث من مربوط نمی‌شود. اما بحث من در واقع از کجا آمده است؟

این بخش البته یک ذره به شرح‌حال مربوط می‌شود ولی بد نیست که من این‌جا آن را توضیح دهم.

ببینید بحث اندیشۀ سیاسی که در اروپا سابقۀ طولانی دارد، در کشور ما هیچ سابقه‌ای ندارد. یعنی از زمانی که دانشکدۀ حقوق یا علوم سیاسی را باز کردند تا حدود ۱۳۳۰ در دانشکدۀ حقوق هنوز اندیشه درس داده نمی‌شد، چون علم سیاست در ذیل حقوق عمومی فهمیده می‌شد.

افرادی که از ایران می‌رفتند علوم سیاسی بخوانند در جاهایی درس خواندند، که در واقع حقوق عمومی بود. یکی دو واحدی اندیشه هم البته بعضی از این‌ها می‌گذراندند. اولین نفرها از سال ۳۰ شمسی به بعد که آمدند اندیشۀ سیاسی درس دادند، هیچ‌کدام در این رشته تخصص نداشتند.

... از زمانی که من در دانشکدۀ حقوق بودم [سطح] این درس تا این حد بود. چون من در ایران علوم سیاسی نخواندم، بنابراین اصلاً در این بحث ها نبودم، شانسی که آورده بودم البته چون علوم سیاسی من آن‌قدر سطحش پایین بود که می‌شد اصلاً نخواند.

از دو رشته‌ی دانشکدۀ حقوق، رشتۀ حقوقش اهمیت داشت. من بر حسب تصادف در کنکور در رشته‌ی حقوق قبول شدم.

سخنرانی استاد جواد طباطبایی
در خانه گفتمان شهر و معماری، سه‌شنبه ۱۱م مهرماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۶

@JTabaTabayi


ناسیونالیسم نظریه‌ای دربارۀ واقعیت تاریخی ملّت است، درحالی‌که کمونیسم، ناسیونال‌سوسیالیسم و... که تحت انواع پان‌ها قرار می‌گیرند، نظریه‌های جهان‌وطنی هستند، نظریه‌هایی برای چیرگی ملّتی بر دیگر ملّت‌ها


جهل جامعه‌شناسانه (۴)

ناسیونالیسم، اگر بخواهیم این مفهوم را در معنای درست آن به کار ببریم، نظریه‌ای دربارۀ واقعیت تاریخی ملّت است، در حالی‌که کمونیسم، ناسیونال–‌ سوسیالیسم و نظریه‌هایی که تحت انواع «پان‌ها» قرار می‌گیرند، نظریه‌های جهان‌وطنی هستند، نظریه‌هایی برای چیرگی ملّتی بر دیگر ملّت‌ها، هیتلر بر اروپا، استالین بر جهان، اردوغان بر تورکستان بزرگ و اگر ممکن شد بر کلِّ کشورهای اسلامی و...

«از لحاظ اخلاق» می‌توان از نظم جهانی اخلاق‌مدار آینده دفاع کرد، اما تا اطلاع ثانوی سیاست علم مناسبات ملّت‌ها و دولت‌های آن‌هاست و ناچار باید قیمت‌ها را دانست.

کسی که در جریان قیمت‌ها نیست، بهتر است فضیلت سکوت را پیشه کند و عِرض خود نبرد. استاد دربارۀ این قیمت‌ها هیچ نمی‌داند، یعنی با کَمَکی عرفانیات نمی‌تواند بداند، چون این قیمت را ما تعیین نمی‌کنیم که بخواهیم نظر استاد را جویا شویم؛ طرف در میدان تعیین می‌کند، میزان بالا بودن آن نیز درجۀ بالا بودن «از لحاظ اخلاقی» ماست!

اقدام صدامی که به محض اینکه سستی در ارکان ارتش کشور افتاد برای حمله حتیٰ یک لحظه تردید نکرد، و ادعای عربستانی که گویا قرار است جنگ را به داخل ایران بکشاند، باید اشاره‌ای باشد به این نکته که قیمت‌های بازار جهانی مناسبات ملل را تنها کسانی می‌توانند بدانند که «در داخل فکر صیانت از منافع ملّی را ترویج» می‌کنند.
آنان که «در داخل فکر صیانت از منافع ملّی را ترویج می‌کنند»، از دید گروه دیگری از آشوب‌گرایانی که به عنوان علمای علوم اجتماعی چیزی بیشتر از معلم اخلاق نمی‌دانند، یک ایراد دیگر نیز دارند.

اینان همان «کوروش کبیری‌ها یا ایرانشهری‌ها یا سلطنت‌طلب‌ها هستند» که یکی از دو گروه «تاچری‌های اسلام»اند که «معتقدند شریعتی به دوران گذشته تعلق دارد».

با دانشی در گویندۀ این سخن دربارۀ اقتصاد و اسلام سراغ داریم نمی‌پرسیم که چگونه توانسته است اسلام و تاچری‌ها را به هم ربط دهد؟ از جامعه‌شناس دانشگاه مادر انتظاری بیش از این نداریم که مانند یک فعال سیاسی هر رطب و یابسی را به هم ببافد، اما بی‌معنایی هم باید حدّ و مرزی داشته باشد، و گرنه این احتمال دارد که یکی از همین تاچری‌ها حرف دربیاورد که استاد یاوه می‌بافد.

استاد اگر قصد پرونده‌سازی نداشته باشد، باید بتواند ربط کوروش، اسلام، سلطنت‌طلب و تاچری را نشان دهد!

من در گفته‌های او چنین ربطی را پیدا نمی‌کنم، اما با خواندن دنبالۀ بیانات می‌توانم دریابم که هوادار جدید الولادۀ شریعتی و آل احمد نام‌های بسیاری را نیز ردیف می‌کند که توهمی از علم بسیار به شنوندگان القاء کند، اما با هر جمله‌ای بیشتر مرتبۀ پایین دانش خود را آشکار می‌کند و یاوه‌ای بر یاوه‌های پیشین می‌افزاید.

سخنران سالروز مرگ شریعتی، در اشاره ای به دو گروه تاچری‌ها و ایرانشهری‌ها، در ادامۀ عبارتی که نقل کردم، می‌افزاید :

«این دو گروه معتقدند که از اقتصاد به عنوان علم حرف می‌زنند و به جای سیاست دنبال فلسفۀ سیاسی هستند. هر دو دنبال نوعی دین و مذهب هستند.»

این جملۀ اخیر چه ربطی به جملۀ نخست دارد، من نمی‌توانم در‌یابم، اما مگر آل احمد و شریعتی دنبال «نوعی دین و مذهب» نبودند؟ اگر سخنران «دنبال نوعی دین و مذهب» بودن را ایرادی بزرگ برای «تاچری‌ها» می‌داند، چرا به آل احمد و شریعتی این ایراد را وارد نمی‌داند؟

وانگهی، از «اقتصاد به عنوان علم حرف» زدن و «به جای سیاست دنبال فلسفۀ سیاسی» بودن چه ربطی به «هر دو دنبال نوعی دین و مذهب» بودن دارد؟

مقاله‌ی دکتر جواد طباطبایی
در سیاست‌نامه شماره‌ی ۷

@JTabaTabayi


بزرگ نادرزاد.pdf
2.5Mb
گزارشِ "شبِ بزرگ نادرزاد"
در روزنامه‌ی سراسری اعتماد

#جواد_طباطبایی
#بزرگ_نادرزاد
https://t.me/joinchat/AAAAAD5xHqaC-mYb9GqPMg


نادرزاد ادامه‌ی فروغی بود! (۳)

«... توکویل نوه‌ی خاندان كارگزاران بزرگ فرانسه بود و به همين خاطر در ابتدای انقلاب فرانسه به مشكل جدی برنخورند تا زمانی كه روبسپير آمد و چند تن از خاندانش از جمله شاتوبريان را اعدام كرد.

ارتجاع ترميدوری كه آمد، اين خاندان نجات پيدا كرد و اعدام تعطيل شد. تا اين‌كه انقلاب فرانسه به اشكالات اساسی برخورد و در جولای ١٨٣٠ م. سلطنت دوباره بازگشت و وضع اين خاندان نيز بهتر شد. ضمن اينكه توكويل‌ها اعيانی بودند كه به انقلاب نظر خيلی نامساعد نداشتند و نسبت به سلطنت هم نظر چندان مساعدی نداشتند.

زيرا توكويل فكر مي‌كرد آن سلطنت ديگر نمی‌تواند بماند. در اين ايام است كه توكويل را با دوست قديمی‌اش كه او هم از خانواده‌ای از اعيان است، گوستاو دو بومون به امريكا می‌فرستند تا نظام حقوقی زندان‌های امريكا را مطالعه كنند. علت نيز آن است كه بر اثر انقلاب فرانسه و تحولات پرفراز و نشيب زندان‌ها مدام پر و خالی مي‌شوند.

اما علت اصلی آن است كه چرا امريكا ١٢ سال قبل از انقلاب فرانسه در ١٧٧٦ انقلاب كرده و هيچ اتفاقی در آن نيفتاده است و هم‌چون يك جامعه عادی تحول می‌يابد و كشت‌وكشتاری نيست و قانون اساسی نيز چندان عوض نمی‌شود، اما در فرانسه هر چند سال يك‌بار قانون اساسی عوض می‌شود و تكمله نوشته می‌شود و زندان‌ها پر است.

بنابراين علت ارسال توكويل به امريكا آن است كه دريابد دليل ثبات امريكا چيست و چرا فرانسه نمی‌تواند نظام باثباتی ايجاد كند.»

طباطبايي گفت:
«از نامه‌های توكويل در می‌يابيم كه او به‌تدريج متوجه شده بود که امريكا جای بسيار مهمی است، از این‌رو علل ثبات جامعه امريكا را مطالعه می‌كند.

در سال ١٨٣٥ جلد نخست دموكراسي در امريكا منتشر می‌شود. بعد از ٥ سال در فرانسه جلد دوم را می‌نويسد و دو جلد با هم منتشر می‌شود. جلد دوم را جهانگير (بزرگ نادرزاد) ترجمه كرده است. اين جلد در ٤ دفتر است كه ٢ دفتر آن ترجمه شده است.

يعنی يك چهارم كتاب است و ترجمه ٩٠ صفحه متن فرانسه كتاب است، در حالی‌كه اصل آن بيش از ٣٠٠ صفحه است. يعنی ٣ دفتر ديگر از جلد دوم باقی مانده است كه اميدوارم ترجمه شود.»

وی به صحبت‌های خود با نادرزاد درباره ترجمه گفت:
«یك بار كه با او صحبت كردم، به او گفتم كه او از متنی كه زمان توكويل منتشر شده، استفاده كرده است. اين متنی است كه به انگليسی هم ترجمه شده و همه می‌خوانند. اما در ١٩٩٠ اتفاق بسيار مهم در زمينه توكويل‌شناسی رخ می‌دهد. دانشگاه ييل بخشي از نسخه‌های خطي توكويل را كه از طريق بيوه توكويل به دوست او بومون سپرده شده بود، خريده بود.

يك محقق اسپانيولی كه در ييل كار می‌كرد از طريق استادانش متوجه اهميت اين مجموعه می‌شود و تحقيق استادانش در ييل را ادامه می‌دهد و متوجه می‌شود كه توكويل بر دو جلد حاشيه‌های مهمی داشته است. اين حاشيه‌ها نتيجه گفت‌وگو و مباحثه او با خانواده‌اش است.

یعنی وقتی توكويل كتاب را می‌نوشته، متن را به خانواده‌اش نشان می‌داده و آنها به متن او انتقاداتی می‌كردند. مجموعه اين نامه‌نگاری‌ها در ييل است و اين شخص كتاب را با تمامي صورت مذاكرات منتشر كرده است. به نادرزاد گفتم اگر اين مجموعه را می‌ديدی، در ترجمه می‌توانستي ابهامات كتاب را دريابی.

متاسفانه نادرزاد در تلاش بود كه از اين دست‌نوشته‌ها استفاده كند كه متاسفانه فرصت نيافت و از دنيا رفت.»

طباطبایی در پايان گفت:
«زبان توكويل بسيار آسان اما سهل و ممتنع است. در واقع زبان او فاخر از نوعی است كه روسو و ديگران می‌نوشتند. اما از روسو بسيار ساده‌تر و شفاف‌تر و دقيق‌تر است، زيرا روسو اديب است.

عمده اين ظرايف را در ترجمه فارسي نادرزاد می‌بينيم. بنابراين اين ترجمه را می‌توان بی‌هيچ شك و ترديدی خواند. اين دفترها بسيار مهم است. از نظر فارسی هم ترجمه بسيار دقيق است.

در زمينه نشر خطاهایی هست كه اميدوارم در چاپ‌های بعدی درست شود. در پايان اينكه در ضمن مقايسه دو كتاب جهانگير يعنی كتاب اول او و كتاب آخر متوجه خستگی نثر او شدم. يعنی آدمی كه آن قدر استوار و مثل يك جنگجو حرف می‌زد، در كتاب آخر اگرچه خوب ترجمه مي‌كند، اما خسته است.

رودكی در مورد شهيد بلخی گفت:
از شمار دو چشم يك تن كم
از شمار خرد هزاران بيش

در مورد جهانگير فكر می‌كنم او يكی از مصاديق كمياب اين بيت رودكی در زمان ما بود.

سخنرانی دکتر جواد طباطبایی
در بزرگداشت بزرگ نادرزاد، ۲۹/۶/۱۳۹۶

@JTabaTabayi

20 last posts shown.

2 731

subscribers
Channel statistics