گزارشی از روزهای گرمِ تابستون ۱۹۹۰﹐آنجلینا
شروع به نوشتن همیشه برام سخت بود، حتی
اگر میدونستم نحوهٔ چینشِ کلماتم کنارِ هـم
چطور قرار بود باشه. از حاشیه رفتن متنفرم و
اغلب دوست دارم چـیزی که واقعی هست رو
بیان کنم حتی اگر به گوشِ افرادی خلافِ اونی
که تحریر میکنم برسه. نمیدونم جدا ولی این
روزها گنگـم؟ خودم رو نمیشناسم؟ انگار کـه
خودِ واقعیمو لابلای انبوهِ غمی که آزارم میده
گم کردم. لابلای انبوهِ زیادی از افکار و بسیاری
احساسِ مجهول شدهی مبهم. نمیدونم چـرا
ولی حس میکنم دیگه نمیتونم احساساترو
مثل گذشته احساس کنم و تهی از احساساتم