🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#من_قلابی🧘🏻♀
#part92 🐚
صبح با زنگ گوشی جدیدم از خواب بیدار شدم. طبق عادتم دنبال آرشا گشتم ولی با دیدن جای خالیش ماجراهای دیشب دومینو وار یادم اومد و تا گوش هام سرخ شدم. حتی نمی تونستم به این فکر کنم که چطور باید باهاش رو به رو بشم.
فحشی زیر لب نثار خودم کردم و به سمت سرویس رفتم. با صورت خرس هم بازی کنی از خواب زمستونیش بیدار می شه! این که آدمه!
در طول حاضر شدنم هم این فکر از سرم بیرون نمی رفت که چطور قراره به چشم هاش نگاه کنم. قطعا بدون این که کرم بریزه از رفتار دیشم نمی گذشت. وای... وای! اصلا چرا باید به سرم بزنه همیچن رفتار احمقانه ای کنم؟
مانتو آبی آسمونی رنگی رو از بین لباس ها بیرون کشیدم و تنم کردم. مدل کیمونو بود و گل های خیلی کم رنگ یاسی و سورمه ای روش داشت. شال یاسی رنگ طرح داری که به گل های مانتوم می اومد و رو سرم کردم و شلوار سورمه ای رنگی که تقریبا با ساپورت فرقی نداشت رو پوشیدم و به استفاده از کرم مرطوب کننده و رژ لب صورتی مات اکتفا کردم. نه این که واقعا بخوام تیپ خانومانه بزنم... کلا لباسایی که به تیپ لش می خورد ناپدید شده بود. می دونستم اگه باز بخرم همین بلا سرشون میاد.
هنوز دست از فکر های خورنده ی مغزم برنداشته بودم که بلاخره یک راه حل به ذهنم رسید... به روی خودت نیار!
نیشم تا بناگوش باز شد و کیف پول و گوشیم رو داخل کیف کوچیکم گذاشتم. این چند روز همه چیز کلی تغییر کرده بود. گوشی جدید، حساب بانکی، به قول خودش، تا زمانی که این جا بودم، خصوصا به عنوان همسر، وظیفه ی اون بود که خرج و مخارجم رو تامین کنه. البته این قدر واضح نگفته بود. یعنی سعی کرده بود که به اون نگاه مغرورش خط نیوفته.
کتونی نایک رو از داخل جاکفشی برداشتم و همون طور که تو دستم گرفته بودمش، از اتاق زدم بیرون.
این بار وقتی رسیدم پایین، آرشا از سالن غذا خوری بیرون اومده بود. با دیدنم ابروهاش بالا رفت و گفت: کجا به سلامتی؟
لبخند گنده ای زدم تا فکرم رو از دیشب دور کنه، بعد گفتم: بیمارستان.
ابروهاش بالا تر رفت و گفت: با من؟
سر تکون دادم که گفت: امروز اون جا نمی رم.
لبام به سمت پایین کش و اومد و گفتم: ئه چرا؟
جوابم رو نداد و به سمت در خروجی رفت. لبام بیش تر کش اومد و به سمت سالن غذا خوری به راه افتادم.
یعنی چی که امروز بیمارستان نمی ره؟ اه! یعنی الکی حاضر شدم؟
حالا مگه آرشا نباشه چی می شه؟ خودم می رم! تنهایی چه کیفی بکنی! چه حالی بگیری! با این فکر چهره ی عبوسم خندون شد و با اشتها ادامه دادم. اگه امروز باز اون دختره رو ببینم چی می شه!...
اصلا نمی تونستم از هیجام لقمه هارو درست بجوم.
..
@Kenaram_Bash_A..
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃