سازمان آموزش و پرورش " مدیرکل " استان کرمانشاه !
یک روستایی در منطقه جلالوند ما وجود دارد دارای سه خانوار که چهارکدخدا دارد و هنگامی که بحث انتخابات شورای روستا نیز پیش می آید اکثرشان کاندیدا هستند ! در این روستا که همه کدخدا هستند و رئیس و عضو شورا ، دیگر نیروی عادی باقی نمی ماند که بگوئیم روستایی عادی هستند زیرا وقتی همه رئیس باشند دیگر مرئوسی وجود ندارد !
حکایت این همه گزینه تصدی پست مدیریت اداره کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه نیز خیلی بی شباهت به حکایت روستای فوق الذکر منطقه ما نیست ، لامصب ها انگار طی این سالیان گذشته بجای آموزش و پرورش بچه های مظلوم خلق الله فقط به تربیت و پرورش " مدیرکل " پرداخته اند که در یک روز قریب ده نفر برای مصاحبه تصدی مدیرکلی به وزارتخانه می روند از مدیرکل اسبق گرفته تا مدیرکل فعلی و از رئیس اسبق ناحیه گرفته تا رئیس فعلی ناحیه و اکثر معاونین محترم ، خدا رحم کرد " معاونات " محترم یعنی همین خانم نجار معاون آموزش ابتدایی نیز به این قافله نپیوست . علی برکه الله .
اولهای انقلاب یک جمله ای بود که خیلی تکرار می شد بنام : " رفع تکلیف "، هرکس می خواست پستی و مسوولیتی بگیرد معمولا می گفت: من بخاطر "رفع تکلیف " این مسوولیت را قبول کردم یا بخاطر رفع تکلیف کاندیدای مجلس شده ام ، هرچند عزیزانی هم بودند که وقتی جبهه می رفتند نیز این جمله را تکرار می کردند : ما برای ادای تکلیف به جبهه آمده ایم . حالا رفع تکلیف این شیفتگان واقعی خدمت کجا ؟ که جان شان را کف دست گرفته بودند و رفع تکلیف " تشنگان قدرت " کجا که جهان و تمام مافیهای آن را می خواستند بدست گیرند؟
حتما این عزیزان متقاضی پست مدیرکلی هم " احساس تکلیف " کرده که کاندیدای بدست آوردن آن شده اند اما نمی دانم چرا این احساس تکلیف فقط به عده ای دست می زند ؟ آنهم در موقع خاصی مثل تقسیم پست ها و در مابقی سال خیلی خبری از این احساسات تکلیفی نیست ؟ کاش آدم می دانست وقتی احساس تکلیف به کسی دست می دهد چگونه است ؟ مثل وحی است که هاتفی از غیب به درون آنها ندا می دهد ؟ و از کجا روی می دهد؟ قدیم که برای پیامبران رخ می داد معمولا از درون غاری مثل غار حرا یا بالای کوهی مثل کوه طور یا در بیابانی فرشته وحی صلا می زد اما این زمانه آنطوری که بنده می دانم معمولا از راهروهای مجلس شورای اسلامی این احساس تکلیف بر اهل آن ساطع می شود ! بالاخره دوران مدرنیته است و پسا مدرنیسم و زمانه کوه و غار و بیابان سرآمده است و هوش مصنوعی جای احساس و خواب و نیمه هوشیاری و "جلسه "جای " خلسه" عرفانی را گرفته است !
ساحت بزرگواران هم از زدوبندهای اقتصادی دور است که خدایی ناخواسته بگوئیم این عزیزان درپی تحصیل مال و مکنت و ثروت این چنین برای تصدی مدیریت آموزش و پرورش استان صف کشیده اند زیرا در این اداره کل آنهم با 14 هزار نفر عائله فقیر مثل معلم و کارمند و آبدارچی و سرایه دار اصولا پول و پله ای وجود ندارد و راه رشوه و زدوبند هم کاملا در آن بسته است ! رشوه برای چی آدم بگیرد؟ زد و بند برای کدام ثروت میلیاردی ؟ آموزش و پرورش اگر بتواند حقوق هزاران فرهنگی خود را سرموقع بدهد هنر کرده است ، اتفاقا اگر فردی بخواهد مدیریت این اداره کل را آنهم در زمانه این "ناترازی" به تعبیر رئیس جمهور محترم را برعهده بگیرد به نظر من هنرکرده است و باید عنوان ایثارگر به او داد .
زمانی خبرنگاری از زنده یاد حاج اسماعیل ططری نماینده وقت کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی پرسیده بود که : نظر شما در مورد پدیده " فرار مغزها" چیست ؟ و آن عزیز جواب داده بودند " اگر مغز می داشتند که فرار نمی کردند !
بلانسبت این عزیزان که آدمهای شریفی هستند و در مثال هم که مناقشه نیست واقعا اگر این 10 بزرگوار هم مغز درست و حسابی می داشتند گزینه تصدی اداره کل مذکور نمی شدند بلکه یک پارتی جور میکردند و سراغ مدیریت هلدنیگی یا عضویت در هیات مدیره شرکتی خصولتی می رفتندکه اگر آخرت نمی داشت حداقل دنیا را که درپی داشت.
نوشته : حسنعلی مهدوی چشمه گچی
یک روستایی در منطقه جلالوند ما وجود دارد دارای سه خانوار که چهارکدخدا دارد و هنگامی که بحث انتخابات شورای روستا نیز پیش می آید اکثرشان کاندیدا هستند ! در این روستا که همه کدخدا هستند و رئیس و عضو شورا ، دیگر نیروی عادی باقی نمی ماند که بگوئیم روستایی عادی هستند زیرا وقتی همه رئیس باشند دیگر مرئوسی وجود ندارد !
حکایت این همه گزینه تصدی پست مدیریت اداره کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه نیز خیلی بی شباهت به حکایت روستای فوق الذکر منطقه ما نیست ، لامصب ها انگار طی این سالیان گذشته بجای آموزش و پرورش بچه های مظلوم خلق الله فقط به تربیت و پرورش " مدیرکل " پرداخته اند که در یک روز قریب ده نفر برای مصاحبه تصدی مدیرکلی به وزارتخانه می روند از مدیرکل اسبق گرفته تا مدیرکل فعلی و از رئیس اسبق ناحیه گرفته تا رئیس فعلی ناحیه و اکثر معاونین محترم ، خدا رحم کرد " معاونات " محترم یعنی همین خانم نجار معاون آموزش ابتدایی نیز به این قافله نپیوست . علی برکه الله .
اولهای انقلاب یک جمله ای بود که خیلی تکرار می شد بنام : " رفع تکلیف "، هرکس می خواست پستی و مسوولیتی بگیرد معمولا می گفت: من بخاطر "رفع تکلیف " این مسوولیت را قبول کردم یا بخاطر رفع تکلیف کاندیدای مجلس شده ام ، هرچند عزیزانی هم بودند که وقتی جبهه می رفتند نیز این جمله را تکرار می کردند : ما برای ادای تکلیف به جبهه آمده ایم . حالا رفع تکلیف این شیفتگان واقعی خدمت کجا ؟ که جان شان را کف دست گرفته بودند و رفع تکلیف " تشنگان قدرت " کجا که جهان و تمام مافیهای آن را می خواستند بدست گیرند؟
حتما این عزیزان متقاضی پست مدیرکلی هم " احساس تکلیف " کرده که کاندیدای بدست آوردن آن شده اند اما نمی دانم چرا این احساس تکلیف فقط به عده ای دست می زند ؟ آنهم در موقع خاصی مثل تقسیم پست ها و در مابقی سال خیلی خبری از این احساسات تکلیفی نیست ؟ کاش آدم می دانست وقتی احساس تکلیف به کسی دست می دهد چگونه است ؟ مثل وحی است که هاتفی از غیب به درون آنها ندا می دهد ؟ و از کجا روی می دهد؟ قدیم که برای پیامبران رخ می داد معمولا از درون غاری مثل غار حرا یا بالای کوهی مثل کوه طور یا در بیابانی فرشته وحی صلا می زد اما این زمانه آنطوری که بنده می دانم معمولا از راهروهای مجلس شورای اسلامی این احساس تکلیف بر اهل آن ساطع می شود ! بالاخره دوران مدرنیته است و پسا مدرنیسم و زمانه کوه و غار و بیابان سرآمده است و هوش مصنوعی جای احساس و خواب و نیمه هوشیاری و "جلسه "جای " خلسه" عرفانی را گرفته است !
ساحت بزرگواران هم از زدوبندهای اقتصادی دور است که خدایی ناخواسته بگوئیم این عزیزان درپی تحصیل مال و مکنت و ثروت این چنین برای تصدی مدیریت آموزش و پرورش استان صف کشیده اند زیرا در این اداره کل آنهم با 14 هزار نفر عائله فقیر مثل معلم و کارمند و آبدارچی و سرایه دار اصولا پول و پله ای وجود ندارد و راه رشوه و زدوبند هم کاملا در آن بسته است ! رشوه برای چی آدم بگیرد؟ زد و بند برای کدام ثروت میلیاردی ؟ آموزش و پرورش اگر بتواند حقوق هزاران فرهنگی خود را سرموقع بدهد هنر کرده است ، اتفاقا اگر فردی بخواهد مدیریت این اداره کل را آنهم در زمانه این "ناترازی" به تعبیر رئیس جمهور محترم را برعهده بگیرد به نظر من هنرکرده است و باید عنوان ایثارگر به او داد .
زمانی خبرنگاری از زنده یاد حاج اسماعیل ططری نماینده وقت کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی پرسیده بود که : نظر شما در مورد پدیده " فرار مغزها" چیست ؟ و آن عزیز جواب داده بودند " اگر مغز می داشتند که فرار نمی کردند !
بلانسبت این عزیزان که آدمهای شریفی هستند و در مثال هم که مناقشه نیست واقعا اگر این 10 بزرگوار هم مغز درست و حسابی می داشتند گزینه تصدی اداره کل مذکور نمی شدند بلکه یک پارتی جور میکردند و سراغ مدیریت هلدنیگی یا عضویت در هیات مدیره شرکتی خصولتی می رفتندکه اگر آخرت نمی داشت حداقل دنیا را که درپی داشت.
نوشته : حسنعلی مهدوی چشمه گچی