📚داستان آواز ارغوان🎵
یکی از پشت سرم دهنم رو محکم گرفت...
اونقدر محکم که قدرت هیچ کاری رو نداشتم تقلا کردم با یک ضرب منو کوبید زمین و خودشو انداخت روی من باورم نمیشد از ترس داشتم قالب تهی میکردم اشکان بود اون چطوری خودشو رسونده بود به من نمی دونم ؟
التماسش کردم گفت: خودت خواستی تو مگه همینو نمی خواستی؟ هر چی در توان داشتم جمع کردم و جیغ بلندی کشیدم که لابلای درختها و کوه پیچید دوباره دهنم رو گرفت
خیلی زورش زیاد بود و نتونستم از جام حرکتی بکنم تقلا می کردم و می زدمش اما اون کثافت دهنم رو ول نمی کرد ومن نامفهموم می خواستم که ولم کنه اما اون حیوون وحشی.... 😱
ادامه ی داستان ➡️➡️
یکی از پشت سرم دهنم رو محکم گرفت...
اونقدر محکم که قدرت هیچ کاری رو نداشتم تقلا کردم با یک ضرب منو کوبید زمین و خودشو انداخت روی من باورم نمیشد از ترس داشتم قالب تهی میکردم اشکان بود اون چطوری خودشو رسونده بود به من نمی دونم ؟
التماسش کردم گفت: خودت خواستی تو مگه همینو نمی خواستی؟ هر چی در توان داشتم جمع کردم و جیغ بلندی کشیدم که لابلای درختها و کوه پیچید دوباره دهنم رو گرفت
خیلی زورش زیاد بود و نتونستم از جام حرکتی بکنم تقلا می کردم و می زدمش اما اون کثافت دهنم رو ول نمی کرد ومن نامفهموم می خواستم که ولم کنه اما اون حیوون وحشی.... 😱
ادامه ی داستان ➡️➡️