فکر کن بعد از بیست سال بفهمی ما اون خانواده نیستی 💔
_اسنا میشه بعدا در موردش حرف بزنیم.؟؟
سری تکون داد :
_پسمیرم یه چیزی بگیرم بخوریم
رفت رستوران پایین تا برامون کمی ناهار بگیره چمدونم باز کردم و از داخلش یه #
قیچی ور داشتم حالم دیگه از همه چی داشت بهم میخورد از خودم مایک خانواده ای که فکرمیکردم دوسم دارن و اون کورس تحصیلی لعنتی از همه چیز و همه کس وارد سرویس بهداشتی شدم به اینه خیره شدم موهامو باز کردم و واسه #
آخرین_بار نگاهشون کردم بلندی شون تا پایین زانو هام میرسید و پرپشتی و فر درشتی که داشتن بعلاوه این دردی که وارد سینم شده بود باعش شد اون موهایی که سر جمع نیم کیلو هم وزن نداشت روی سرم سنگینی کنه #
موهامو توی دستم گرفتم و با حرکت تا بالای شونم کوتاهش کردم کف سرویس پر از مو مشکی فر شده بود کف سرویس نشتم و زانو هامو تو سینم جمع کردم و به #
اشک هام اجازه باریدن دادم صدای باز شدن در اتاق باعث شد شیر آب رو باز کنم و با لباس برم زیر دوش
https://t.me/joinchat/uRIeQE1LWKNkYzk0دخترک نیمه خوناشامی که سرنوشت اونو به یک الهه پاک تبدیل میکنه اما نیمه خونآشامیش کار دستش میده و.....
https://t.me/joinchat/uRIeQE1LWKNkYzk0