فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
بشکن و بخور و برای من دعا کن،
بهلول گردوها را شکست و خورد،
اما دعا نکرد!
مرد گفت:
گردوها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…
بهلول گفت:
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها
را شنیده است…
بشکن و بخور و برای من دعا کن،
بهلول گردوها را شکست و خورد،
اما دعا نکرد!
مرد گفت:
گردوها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…
بهلول گفت:
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها
را شنیده است…