📜هرزه های علمی
🖌لیلا اردبیلی
📍یکی از ویژگیهای ذهن ما این است که بنا به حکم اقتصاد شناختی مفاهیم و واژگان یک قلمرو را برای توضیح مفاهیم موجود در قلمروی دیگر بکار میگیریم تا بتوانیم آنها را مفهومسازی کنیم و به حوزه فهم در آوریم. کاری که ذهن آشفته من نیز در این نوشتار قرار است انجام دهد. آشفته از آن جهت که چندیست در قلمروهای معنایی مختلف چیزهایی را میبینم و میشنوم که جایشان آنجا نیست؛ مثلاً پیشتر صفت لمپنی را یکی از ویژگیهای قشر خاصی از مردم کوچه و بازار میدانستم اما «من خود به چشم خویشتن دیدم» که در ساحت علم هم کم نیستند لمپنهای آنچنانی که با دیدنشان زیر لب صد رحمت میفرستی به روح پدر آن اولیها، و همینهاست که ذهنم را آشفته کرده است.
📍البته پیشتر برای رهایی از این آشفتگیهای مفهومی درباره «کاپوهای دانشگاهی» نوشته بودم که با عنوان «لمپنهای دانشگاهی» از گوگل قابل بازیابی است، اما باید اعتراف کنم که آن روز چه ساده بودم که تصور میکردم درباره فرومایهترین گروه دانشگاهیان مینویسم، زیرا حالا که درباره «هرزههای علمی» مینویسم به شک افتادهام که واقعاً کدامشان سفلهترند.
📍باری! درباره آشفتگیهای ذهنی و مفهومیام میگفتم. یکی از این مفاهیم که چندی است «خواب در چشم ترم میشکند» و مزید بر آشفتگیهایم شده همان چیزی است که من آن را هرزهگی علمی مینامم، هرچند قبل از این، هرزه در دایره واژگان و مفاهیم من به افراد خاصی خارج از سپهر علم و دانشگاه تعلق داشت اما گویا با کمال تأسف امروزه این مفهوم را میتوان برای مفهومسازی منش برخی از دانشگاههیان نیز بکار بست. پیشتر تصورم این بود که دانشگاه جاییست که در آنجا نیز به اندازه زندگی خصوصی و اجتماعی باید پایبند اصول بود و تعهد اختیار کرد، مثلاً پایبندی به قلمرویی که در آن سالها قلم زدهایم و تعهد به قلم و فکری که روی پرورش آن کار کردهایم، اما دریافتهام در دانشگاه هستند گروهی که چونان مرد/ زن هرزهای هستند که به حکم «هرآنچه دیده بیند دل کند یاد» وقتی چشمشان به یک حوزه یا موضوع جدید میافتد بیتوجه به تخصصشان و چون «عروس هزار داماد» عجوزهوار بدون آنکه «کدو اندر میان ببینند» دامن پرهیز از کف میدهند، به خصوص اگر آن موضوع به بوی پروژه و پول، این دو دام ره علم، معطر باشد، و حتی در این میان نهیبی هم به خود نمیزنند که «هی یارو! مگر در این حوزه تخصص داری؟».
📍وضعیت به قدری وخیم است که شریف ترین افراد این گروه کسانی هستند که شاید یک مقاله یا یک کتاب در آن حوزه خوانده باشد والا مابقی، بهحکم تجربهام صرفاً دانشی ویکیپدیایی در مورد موضوع دارند آن هم شاید.
📍و نهایت امر میشود آنچه امروز میبینیم، استادی که درسی را تدریس میکند که حوزه تخصصش نیست، پژوهشگری که روی پروژهای چنباتمه زده که چیزی حتی از پارادایم آن نمیداند چه رسد به اصول و ریزهکاریهای راه، استاد راهنمایی را میبینیم که رسالهای را بر عهده میگیرد که حتی از پیشینه مطالعات و مبانی نظری آن هیچ نمیداند، و عجب آنکه چه وحشتناک و زامبیوار این هرزههای علمی در حال تکثیرند.
📍البته در مقابل این طیف هرزه، شرافتمندانی هم هستند که به قلم و پیشینه تحصیلی و تخصص مطالعاتی خود متعهدند. از این رو وقتی چشمشان به موضوع، پروژه و رسالهای خارج از تخصصشان میافتد دل و دین از دست نمیدهند چون میدانند این کامجویی ها شاید لذت آنی داشته باشد اما حلاوتش به پای شیرینی میوه تعهد و تخصص نمیرسد.
📍هرگاه با دانشجو یا دوستی گذار سخن به این سر طیف از دانشگاهیان، یعنی پرهیزگاران علمی میافتد یاد این روایت از اسلامی ندوشن میافتم که وقتی از او پرسیده بودند چرا با وجود علاقه وافری که به ادبیات داشتی هرگز ادبیات نخواندی در پاسخ گفته بود وقتی در رشتهای مدرک میگیری به عقد آن در میآیی ولی من میخواستم رابطهام با ادبیات عاشق و معشوقی باشد.
📍عاشق رشته و زمینه کاری بودن یعنی دل در گرو آن داشتن، عمیق شدن در آن بهنحوی که تمام جهان جلوهای از آن باشد و دیگر چشمت هیچ غیر آن نبیند. آری! تنها با نگاهی چنین عاشقانه و پایبندی به حوزه تخصص است که میتوان مانند برخی چنین «هرزهگرد و هرجایی» نبود.
سوم تیرماه ۱۴۰۳
https://t.me/leilaardebili