خاطرت هست
بی تابیِ مردمکانِ گیجِ دچارت را؟!
حافظهٔ خاموشِ انگشتانمان اشتیاقِ مرا پس میزنند!
حوالیِ اخرین آسمانِ ابریِ صدایم
زیرگوشِ تلخیِ روزگارمان
بیا و کمی باریدن بگیر....
پابه پای قدم های خسته ام خیالِ بودنت از سینهٔ سرخ خاطرات بیرون میجهد؛
دست طوفانِ بی قرارِ درونم را بگیر
در تلاطمِ روزهای نبودنت
ارام و قرارِ من هیچ کجا بند نمی شود...!
°تکه ای ازعاشقانه های اویِ همیشه خسته°
@lostsoulo0
بی تابیِ مردمکانِ گیجِ دچارت را؟!
حافظهٔ خاموشِ انگشتانمان اشتیاقِ مرا پس میزنند!
حوالیِ اخرین آسمانِ ابریِ صدایم
زیرگوشِ تلخیِ روزگارمان
بیا و کمی باریدن بگیر....
پابه پای قدم های خسته ام خیالِ بودنت از سینهٔ سرخ خاطرات بیرون میجهد؛
دست طوفانِ بی قرارِ درونم را بگیر
در تلاطمِ روزهای نبودنت
ارام و قرارِ من هیچ کجا بند نمی شود...!
°تکه ای ازعاشقانه های اویِ همیشه خسته°
#ماندگار
@lostsoulo0