شنیده ام موسیقی اسرار آمیزی بوده که داوود آنرا نواخته و پروردگار را خشنودساخته
اما تو که واقعا به موسیقی اهمیت نمیدهی ، میدهی ؟
آن موسیقی اینگونه بود از چهار به پنج ، نت پائین و نت بالا ، پادشاه پریشان آهنگ ستایش را می سراید
ایمان تو استوار و پایدار بود ، اما نیاز داشتی تا بتو ثابت شود
و تو او را از روی بام دیدی در حالی که مشغول استحمام بود ، زیبایی او در نور ماه تو را مبهوت ساخت
(عشق) او تو را از جایگاهت پائین کشید و تخت پادشاهی تو را سرنگون ساخت ، و هر آنچه قدرت داشتی از تو گرفت ، و از لب های تو ستایش و حمد پروردگار را برچید ...
شاید قبلا اینجا بوده ام ، این اتاق را می شناسم ، روی این زمین قدم برداشته ام ، قبل از شناختن تو من در تنهایی بسر می بردم
پرچم تو را بر بام مرمرین دیده ام ، اما عشق سرود پیروزی نیست ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته است ...
زمانی بود که می گذاشتی از درونت با خبر باشم ، اما اکنون دیگر این اجازه را به من نمی دهی ، می دهی ؟
به یاد بیار زمانی را که بسوی تو شتافتم ، تاریکی مقدسی نیز به جنبش در آمده بود ( کنایه از عشق) ، و هر نفسی که ما می کشیدیم ستایش و سپاس بود
شاید خداوندی در آن بالاها باشد ، و تمام چیزی که من از عشق آموختم این بود که کسانی که تو رو مجذوب خودشان می کنند را از میان بردارم ،
و (عشق) آن فریادی نیست که تو شب هنگام بتوانی آنرا بشنوی ، و (عشق) کسی نیست که نور و روشنایی را دیده باشد ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته
معنیش چون قشنگ بود گذاشتم*
.•♫•♬• ϻ_ᔕi𝐂_тᶤ𝕄e •♬•♫•.
@m_sic_time
اما تو که واقعا به موسیقی اهمیت نمیدهی ، میدهی ؟
آن موسیقی اینگونه بود از چهار به پنج ، نت پائین و نت بالا ، پادشاه پریشان آهنگ ستایش را می سراید
ایمان تو استوار و پایدار بود ، اما نیاز داشتی تا بتو ثابت شود
و تو او را از روی بام دیدی در حالی که مشغول استحمام بود ، زیبایی او در نور ماه تو را مبهوت ساخت
(عشق) او تو را از جایگاهت پائین کشید و تخت پادشاهی تو را سرنگون ساخت ، و هر آنچه قدرت داشتی از تو گرفت ، و از لب های تو ستایش و حمد پروردگار را برچید ...
شاید قبلا اینجا بوده ام ، این اتاق را می شناسم ، روی این زمین قدم برداشته ام ، قبل از شناختن تو من در تنهایی بسر می بردم
پرچم تو را بر بام مرمرین دیده ام ، اما عشق سرود پیروزی نیست ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته است ...
زمانی بود که می گذاشتی از درونت با خبر باشم ، اما اکنون دیگر این اجازه را به من نمی دهی ، می دهی ؟
به یاد بیار زمانی را که بسوی تو شتافتم ، تاریکی مقدسی نیز به جنبش در آمده بود ( کنایه از عشق) ، و هر نفسی که ما می کشیدیم ستایش و سپاس بود
شاید خداوندی در آن بالاها باشد ، و تمام چیزی که من از عشق آموختم این بود که کسانی که تو رو مجذوب خودشان می کنند را از میان بردارم ،
و (عشق) آن فریادی نیست که تو شب هنگام بتوانی آنرا بشنوی ، و (عشق) کسی نیست که نور و روشنایی را دیده باشد ، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته
معنیش چون قشنگ بود گذاشتم*
.•♫•♬• ϻ_ᔕi𝐂_тᶤ𝕄e •♬•♫•.
@m_sic_time