چشمانش را ارام گشود ...
به عشق ، نفرت ، دوست و دشمن می اندیشید .
پسری مغرور ! مغرور؟! مغرور ترین پسر مغرور ترینان . مغرور ترین پسر اسلیترین عاشق دختری دورگه شده بود ...
از طرفی ماموریت لرد ولدمورت . از طرفی عشقش به هرمیون گرنجر ! از طرفی خانواده و غرور ! از طرفی قلب و احساس ! میتوانست او را ترک کند ؟! نه ! قطعا نه !
•*•*•*•*•*•*•
این عشق است ؟!
توهم ؟!
مگر امکان دارد ؟!
دراکو مالفوی و هرمیون گرنجر ؟!
مرگخوار و محفلی ؟!
یک اصیل نژاد پرست و یک خون لجنی ؟!
غرور و فروتنی ؟!
اسلیترین و گریفندور ؟!
تاریک و روشن ؟!
هر چه بود عشق شعله ور شد .
داستانی متفاوت از شیپ فلستون و درامیون . نمیگم چیا داریم چون همه چی هست . عجله کنیییییید !
@dramioneee@dramioneee@dramioneee@dramioneee