●دنیای قهوه ای🤎شاید دنیای قهوه ای اول از نظر ها خیلی بد به نظر بیاد اما عمق عجیبی دارد. عمقی ک نمیبینی ولی حس میکنی، نمیشنوی ولی میفهمی؛ لمس نمیکنی ولی درک میکنی. دنیایی با درخت های بلند و رنگ های متفاوت با طمع لواشک های مختلف، درکنار این درختان رودی از شیرقهوه پر شده بود که هر روز همه از ان مینوشیدند و منشأ زندگی آن مردم بود. کسانی که در این دنیا زندگی میکردند لبخند به لب می آوردند و انرژی داشتند ولی از تنهایی میرنجیدند تا وفتی که توی این دنیا امدند و همدیگه را پیدا کردند.
رهبر آنها فردی عاشق لواشک بود. او مثل خیلی های دیگه از تنهایی خوشش نمیومد اما تنها راه فرار از ادما رو تنهایی میدید و سعی میکرد باهاش خوب باشه. سعی میکرد حس تنهایی نکنه چون افرادی پیشش بودن که دوستشون داشت ولی گاهی توانایی کنترل احساسات دستش نبود پس دنیایی درست کرد که پر باشه لواشک و شیرقهوه که دنیایی که کسی از تنهایی رنج نبره.!🖤🤎🤍
For
........