💦
معشوق چون خواهد که عاشق را بر کشد، نخست هر لباس که از هر عالمی با او همراه شده باشد از او بر کشد و بَدَلِ آن خلعت صفات خودش در پوشاند، پس به همه نامهای خودش بخواند و بجای خودش بنشاند، اینجا باز در موقف مواقفش موقوف گرداند، یا به عالمش بهر تکمیل ناقصان باز گرداند و چون به عالمش مراجعت فرماید، آن رنگهای عالم که از او بر کشیده بود به رنگ خود در وی پوشاند.
عاشق چون در کسوت خود نگرد، خود را به رنگ دیگر بیند حیران بماند،
این چه رنگ است بدین زیبایی ؟!
چه لباس است بدین یکتایی ؟!
یعنی این ظهور اخلاق بشریت با ظهور جمال حقیقی منصبغ، چه حکمت است.
از خود بوی دیگر یابد، در خود نگرد همگی خود را او یابد، در هر چه نگه کند وجود دوست بیند، معلوم کند که :
"کل شیئی هالک الا وجهه"
هر چه هست فانی است مگر وجه آن شئ که مقوم آن شئ است ،
؛؛ فتوحات ؛؛
مرا چو دل به خرابات می برد هر دم
به گرد اهل مناجات و زهد کی گردم
در بحری افتاده ام که کرانش پدید نیست...
اگر معانی این کلمات به نسبت یا بعضی فهوم مکرر نماید معذور دارد، که هر چند میخواهم که خود را به ساحل اندازم، ساحل یافته نمی شود ، از هر سویی موجی ام ربوده است و در لجه ای افکنده...
مشکل همه اینست که ما مشکل خود را
گفتن نتوانیم ، نهفتن نتوانیم
ساعتی در انوار مکاشفه، و ساعتی در سطوت مشاهده، ساعتی در لمعات نور عزت، ساعتی در بوارق نور جلال، ساعتی در اشراق شمس جمال، ساعتی با محبوب در کنار، و ساعتی از او به کنار...
و علی کل حال حمد و ثناء مروتی (کذا) واجبی است...
لمعات - لمعه بیست و هفتم
فخرالدین عراقی
@mastehozoor