جوراب های دختر سر چهار راه سوراخه، آقای میم برای دانشجو های معماری ماکت میسازه و ساختمون های مسکن مهر بعد از نشست جزئی زمین ترک میخورن، یه نایلون آشغال از پنجره ی ماشین جلویی پرت میشه کنار راه، فلان پزشک به کسایی که زانوشون قابل درمانه میگه باید جراحی و تعویضش کنی و پول پارو میکنه و توی ساختمونشون به خاطر اینکه جای پارک برای همه ی ماشین های ایشون پیدا نمیشه معضل پیش اومده، آقای ح در عین حال صبح ها مرکز چهار کانون کار میکنه، برای ستون شعر روزنامه هم کار میکنه، شب ها هم توی آژانس مسافرکشی میکنه و بازم برای اجاره و آب و برق و گاز به مشکل میخوره. خانم س یه تعداد از محصل هاش رو ترم اول میندازه تا باهاش کلاس بگیرن، اونوقت ترم دوم نمره کامل براشون میذاره. دوغ فروش سرکوچه توی دوغ هاش آب میریزه، یکی از خونه فرار میکنه، کارمند قبرستون هشتاد میلیون جمع میکنه یه قبر میخره که بعدا بفروشه صد و سی تومن، به بچه ی دبستانی تجاوز میشه، اوقاف زمین های مردم رو بالا میکشه، یه خانم چند ماه به شوهرش که نگهبان یه کارگاه کوچیک بوده فشار آورده تا پول جمع کنه ایشون بره بینیش رو جراحی کنه، دستگاه های بیمارستان خرابه، دکه دار روبروی ورزشگاه تحلیلگر اقتصادی شده، سرویس ها دوبله پارک میکنن، بازاریاب ها اخراج و تعدیل نیرو میشن، البته به غیر از بازاریاب های لوازم آرایشی بهداشتی، هر روز بنگاه های معاملات ملکی پر از آدمایی میشه که وسعشون به اجاره ی یه اتاق چهل متری هم نمیرسه، ب که مهاجره و هیچی هم در بساط نداره صبح تا شب لیف میبافه، وسط کوچه های کنار کمربندی آشغال و ضایعات تپه شده، خانومه توی خیابون به دخترش فحش میده چون روسریش جمع شده اومده جلو و یه تیکه از پشت گردنش معلوم شده، پدره دخترش رو میزنه چون با اولین حقوقش مانتوی سرخابی خریده، یه جیب بر شب ها گوشه ی زمین خالی پشت دیوار زندون میخوابه، این وسط سیاستمدار ها با هم به اختلاف میخورن، گوشت کوب برقی یهو گرون میشه، پیرزن ها هر هفته به سمت مجالس روضه هجوم میبرن، کفش های پاشنه بلند و آزاردهنده به ردیف پشت ویترین چیده میشن، خریده میشن، پا ها تاول میزنن، سوال های قلمچی و سنجش رو میخرن، به بچه قرص خواب آور میدن میارنش گدایی، کارمند های بیمه رشوه دادن رو به یه رسم اجباری تبدیل کردن و خوشحالن، دختر چهارده ساله رو حالا به اجبار هم نه، با رضایت خودش که این وحشتناک تره شوهر میدن، روی پل مواد میفروشن، تلویزیون داره سخنرانی های چرند پخش میکنه، یکی مدارک پولشوییش رو به اسم یه پیرزن ساده ی توی روستا جعل میکنه، فاضلاب رو تخلیه میکنن تو رودخونه، یه کارگر روزمزد چند روزه وایساده و کار گیرش نیومده و احتمالا شب ها زنش رو کتک زده، خیرین مدرسه ساز اختلاس کردن، نماینده مجلس فامیل هاش رو برده برای پست های اداری، راننده اتوبوس پول خرد ها رو پس نمیده، شهرداری سگ های ولگرد کنار بزرگراه رو زنده زنده چال میکنه، جوجه انتلکت ها میرن شهر کتاب لاته میخورن، بیمارستان برای بچه های سرطانی بودجه نداره، سطح علمی مدارس محدود به کنکوره، خونواده توی بدبختی غلت میزنه ولی دست از بچه زاییدن ورنمیدارن، وقتی یه تصادف ساده میشه همه فورا عصبی میشن و سر هم داد میزنن، ما هر سال درباره ی علم بهتر است یا ثروت، فقر، فرهنگ، زیبایی بهار را توصیف کنید و این چرت و پرت ها انشا مینویسیم، مرغ میپزیم، مرغ ارگانیکی که در واقع ارگانیک نیست، حراست هم هر بار به رنگ کیف شما گیر میده، ساده ترین دارو یعنی قطره ی اشک مصنوعی پیدا نمیشه... ما آدم های تقلبی، با فکر های تقلبی، با حرکات تقلبی، درگیر یه زندگی تقلبی و خوش خیالانه! وحشی های مدعی عزیز! توضیح بدید، اصلا معلوم هست اینجا چه خبره؟