#خدای_ماه
#پارت19
مشغول ماساژ و نوازش سینه هاش شدم تا نوکش خوب بیرون بزنه و اماده ی زدن گیره ها بشه.
وقتی نوک سینه های صورتی رنگش بیرون زد گیره ها رو بدون هیچ مکثی بهش وصل کردم که اخی از بین لبهاش در رفت.
_هنوز کاری نکردم که اینجوری اخ و اوخ میکنی!
دستم بین پاهاش لغزید.
_هه! فاحشه سگ رو ببین!
مثل یه جنده که واسه ک**ر له له میزنه خیس کرده خودشو!
انگشت اشاره ام رو کمی داخل بردم که ناله های از روی شهوتش بلند شد.
سیلی محکمی بین پاهاش خوابوندم!
سراغ بزرگترین و کلفت ترین ترکه رفتم و از داخل ظرف آب برش داشتم.
بی مهابا و ناگهانی اولین ضربه رو روی باسنش کوبیدم که جیغ بنفشی کشید.
_گفتم ناله بزن هرزه! نگفتم جیغ بکش!
ضرباتم پشت سر هم روی باسن، ران ها و ساق پاش مینشست و بلافاصله ورم میکرد.
حالا نوبت ترکه ی نازک بود تا باسن سفیدش به رنگ دلخواهم دربیاد.
اما قبل از نشوندن ضربه های جدید نگاهی به بدنش که حالا میلرزید انداختم.
_چی شد توله سگ!
تو که میخواستی جون گوهیت رو تقدیم دستای قدرتمندم کنی؟!
هرچند ارزش گوه من از وجود لجنی مثل تو بالاتره!
اما خب! چه کنم که بزرگوارانه دارم بهت لطف میکنم و میزارم به عنوان سگ دربون خونه ام خدمت کنی!!!
ترکه رو بالا بردم و بی رحمانه روی ران هاش فرود اوردم.
اینبار بغضش ترکید و گریه هاش که تا الان بی صدا بود به هق هق های بلند تبدیل شد.
نمیدونم چند ضربه ی برق اسا به بدن نحیفش کوبیدم اما از باسن تا ساق پاش دیگه جای سالم باقی نمونده بود!
رفتم جلو و موهاش رو کشیدم و مجبورش کردم دهنش رو باز کنه.
تف غلیظی تو دهنش انداختم و گفتم:
_بخور که ارزش این تف از تموم اشغالا و غذا گندیده هایی که تا الان از توی سطل زباله ها پیدا کردی و خوردی بیشتره!
هرچند حتی اونا هم برای سگ متعفن و نجسی مثل تو زیادین!
تو فقط باید غذات از توی کاسه توالت باشه و اونجا رو بلیسی و بخوری!
هرزه ای مثل تو هیچوقت لیاقت خوردن غذای خوب رو نداره و نخواهد داشت!
سرش رو با ضرب ول کردم و خواستم شلاق رو بردارم که صدای پر بغضش بلند شد.
-بانو تورو خدا کافیه!
التماستون میکنم!
طاقتم طاق شد.
دیگه نمیتونم....
https://t.me/joinchat/AAAAAE6RxCosqs0RDiUQ6g