Forward from: چشم انداز ایران
🌟 اصلاحات باید اصلاح شود 🌟
👈 1- ضرورت طرح بحث از منظر سیاسی: تبار گفتمان اصلاحات به نقد فلسفی دین ارجاع میشود. هیچیک از باریکاندیشیهای فلسفی آنها به باریکاندیشیهای جدی در حیات سیاسی نینجامید. گفتمان اصلاحات بهطور جدی به طرح بحث از منظر سیاسی نیازمند است.
👈 2- ضرورت بهرهمندی از یک دستگاه اخلاقی هنجارساز در عرصه عمومی: گفتمان اصلاحات، همانطور که مدعی بود باید دین به عرصهی خصوصی رانده شود، مدعی خصوصیکردن داوریهای اخلاقی نیز بود. اصلاحطلبان یا فاقد نظریه هنجاری در عرصه سیاسی بودند یا هنجارمندی های اخلاقیشان، کفایت لازم برای داوری در عرصه سیاسی نداشت. آنها تلاش میکردند قانون را جایگزین اخلاق در عرصه سیاسی کنند؛ اما این وضعیت، بهتدریج حیات سیاسی آنها را تضعیف کرد و تحلیلهای مبتنی بر موازنه قوا و بازی احتیاطآمیز در میدان عمل را جایگزین قضاوتهای اخلاقی کرد. این وضعیت، آنها را دچار بنبستهای نظری و عملی کرد.
👈 3- ضرورت توجه به عدالت و طبقات فرودست: نادیدهگرفتن مقوله عدالت در جامعهای شبیه جامعه ایرانی، مفاهیم اصلاحطلبانه را هر روز کمرنگتر و بیمعناتر کرده است. در این اینجا علاوه بر مشکلاتی که به مقوله بازار ارجاع میشود، با پیکره یک اقتصاد رانتی مواجهیم که اصولاً خاصگراست و بهطور سیستماتیک گروههای وسیعی از جامعه را از امکان رقابت و حیات اقلی حذف میکند؛ بنابراین تبعیض تنها یک مسئله برآمده از ساختار اقتصادی نیست، قبل از هر چیز یک مقوله سیاسی است.
👈 4- ضرورت تبعیت از یک الگوی نظری جامع: اصلاحطلبان درکی یوتوپیک از آموزههای خود داشتند. فرضشان بر این بود که گشایش حیات سیاسی مبتنی بر دموکراسی، بهطور خود به خودی همه معضلات دیگر را سامان خواهد بخشید. اما همانطور که آزادی با عدالت سر سازگاری ندارد، آزادی با امنیت نیز سازگاری تام ندارد. خالی بودن دست اصلاحطلبان از سازوکارهای نظری و عملی تأمین امنیت، خلأیی بود که توسط رقیب و تئوریهای امنیتی آنها تأمین شد. به همین جهت، با افزایش معضلات داخلی و بهویژه منطقهای، توجه مردم به سمت دیگر رفت. سید محمد خاتمی محبوب بود اگر سخن از انتخابات ریاستجمهوری بود و قاسم سلیمانی محبوب بود اگر سخن از بسط میدان نفوذ داعش در میان باشد.
👈 5- ضرورت تدوین الگویی روشن از سرشت روابط بینالملل: اصلاحطلبان خواسته یا ناخواسته درکی تماماً مثبت از نظام بینالملل و سیاست خارجی کشورهای غربی به دست میدادند. فرضشان بر این بود که از مفاهیمی نظیر امپریالیسم باید یکسره عبور کرد. هرچه مشکل است، از ما بوده است و در صورتی که در یک فرایند تنشزدایی واقعی ورود کنیم، امکانات بینالمللی پیش چشم ما گشوده خواهد شد؛ اما هنگامیکه در اوج سیاستهای تنشزدایی جرج بوش ایران را در محورت شرارت جای داد و امروز پس از انعقاد قرار داد برجام رئیسجمهور امریکا از لزوم انحلال آن سخن میگوید، اصلاحطلبان نمیدانند چه تحلیلی از این سنخ وقایع به دست دهند. دقیقاً بر خلأ ناشی از همین ناتوانی در تحلیل است که آموزههای اصلاحطلبانه، در هالهای از ابهام فرومیروند.
👈 6- ضرورت گذر از سکولاریسم و بازاندیشی نسبت دین و سیاست: ایدئولوژی مسلط و هژمون اصلاحطلبان، مروج نحوی از نظم سکولار بود. این را کافی میدانستند که نسبت دین و سیاست را انکار کنند، تا دین به عرصه خصوصی بازگردد و حیات سیاسی برای تکنوکراتها و متخصصان امر خالی شود. گسترش دین در عرصه سیاسی در سایر نقاط جهان، حتی بازپسگیری ایده سکولاریسم توسط تئوری پردازان اصلی آن - هابرماس و پیتر برگر- آنها را به این نتیجه نرسانید که پیوند دوباره دین و سیاست در بخش مهمی از جهان امروز، ناشی از کاستیهای بنیادی مدرنیته قلمداد میشود؛ بنابراین مسئله به بازرگان و شریعتی منحصر نمیشود. اصلاحطلبان، از هر تئوری تازه برای برقراری نسبت تازه میان دین و سیاست خالی بودند و همین خلأ بسترساز کممعنا شدن آنها در عرصه عمومی بود.
👈 7- ضرورت توجه به تحولات نظری جدید: اصلاحطلبی عموماً در کوران برآمدن نولیبرالیسم در عرصه جهانی ساختهوپرداخته شد. شاید کاستیگرفتن قدرت ایدئولوژیک آن نیز ناشی از افول این موج در عرصه جهانی دارد. متأسفانه در ایران بیش از یک دهه است، بسترهای هماندیشی میان اصلاحطلبان وجود ندارد. بسترهایی که امکان بازاندیشیهایی تولید کند مطابق با آنچه در جهان روی داده است و تجربههایی که در این یکی دو دهه در درون حاصل شده است.
✍️ بخشی از مطلب محمدجواد غلامرضاکاشی، چشمانداز ایران، شماره ۱۰۶؛ اینجا را کلیک کنید 👈 👈 👈
@cheshmandazmagz
👈 1- ضرورت طرح بحث از منظر سیاسی: تبار گفتمان اصلاحات به نقد فلسفی دین ارجاع میشود. هیچیک از باریکاندیشیهای فلسفی آنها به باریکاندیشیهای جدی در حیات سیاسی نینجامید. گفتمان اصلاحات بهطور جدی به طرح بحث از منظر سیاسی نیازمند است.
👈 2- ضرورت بهرهمندی از یک دستگاه اخلاقی هنجارساز در عرصه عمومی: گفتمان اصلاحات، همانطور که مدعی بود باید دین به عرصهی خصوصی رانده شود، مدعی خصوصیکردن داوریهای اخلاقی نیز بود. اصلاحطلبان یا فاقد نظریه هنجاری در عرصه سیاسی بودند یا هنجارمندی های اخلاقیشان، کفایت لازم برای داوری در عرصه سیاسی نداشت. آنها تلاش میکردند قانون را جایگزین اخلاق در عرصه سیاسی کنند؛ اما این وضعیت، بهتدریج حیات سیاسی آنها را تضعیف کرد و تحلیلهای مبتنی بر موازنه قوا و بازی احتیاطآمیز در میدان عمل را جایگزین قضاوتهای اخلاقی کرد. این وضعیت، آنها را دچار بنبستهای نظری و عملی کرد.
👈 3- ضرورت توجه به عدالت و طبقات فرودست: نادیدهگرفتن مقوله عدالت در جامعهای شبیه جامعه ایرانی، مفاهیم اصلاحطلبانه را هر روز کمرنگتر و بیمعناتر کرده است. در این اینجا علاوه بر مشکلاتی که به مقوله بازار ارجاع میشود، با پیکره یک اقتصاد رانتی مواجهیم که اصولاً خاصگراست و بهطور سیستماتیک گروههای وسیعی از جامعه را از امکان رقابت و حیات اقلی حذف میکند؛ بنابراین تبعیض تنها یک مسئله برآمده از ساختار اقتصادی نیست، قبل از هر چیز یک مقوله سیاسی است.
👈 4- ضرورت تبعیت از یک الگوی نظری جامع: اصلاحطلبان درکی یوتوپیک از آموزههای خود داشتند. فرضشان بر این بود که گشایش حیات سیاسی مبتنی بر دموکراسی، بهطور خود به خودی همه معضلات دیگر را سامان خواهد بخشید. اما همانطور که آزادی با عدالت سر سازگاری ندارد، آزادی با امنیت نیز سازگاری تام ندارد. خالی بودن دست اصلاحطلبان از سازوکارهای نظری و عملی تأمین امنیت، خلأیی بود که توسط رقیب و تئوریهای امنیتی آنها تأمین شد. به همین جهت، با افزایش معضلات داخلی و بهویژه منطقهای، توجه مردم به سمت دیگر رفت. سید محمد خاتمی محبوب بود اگر سخن از انتخابات ریاستجمهوری بود و قاسم سلیمانی محبوب بود اگر سخن از بسط میدان نفوذ داعش در میان باشد.
👈 5- ضرورت تدوین الگویی روشن از سرشت روابط بینالملل: اصلاحطلبان خواسته یا ناخواسته درکی تماماً مثبت از نظام بینالملل و سیاست خارجی کشورهای غربی به دست میدادند. فرضشان بر این بود که از مفاهیمی نظیر امپریالیسم باید یکسره عبور کرد. هرچه مشکل است، از ما بوده است و در صورتی که در یک فرایند تنشزدایی واقعی ورود کنیم، امکانات بینالمللی پیش چشم ما گشوده خواهد شد؛ اما هنگامیکه در اوج سیاستهای تنشزدایی جرج بوش ایران را در محورت شرارت جای داد و امروز پس از انعقاد قرار داد برجام رئیسجمهور امریکا از لزوم انحلال آن سخن میگوید، اصلاحطلبان نمیدانند چه تحلیلی از این سنخ وقایع به دست دهند. دقیقاً بر خلأ ناشی از همین ناتوانی در تحلیل است که آموزههای اصلاحطلبانه، در هالهای از ابهام فرومیروند.
👈 6- ضرورت گذر از سکولاریسم و بازاندیشی نسبت دین و سیاست: ایدئولوژی مسلط و هژمون اصلاحطلبان، مروج نحوی از نظم سکولار بود. این را کافی میدانستند که نسبت دین و سیاست را انکار کنند، تا دین به عرصه خصوصی بازگردد و حیات سیاسی برای تکنوکراتها و متخصصان امر خالی شود. گسترش دین در عرصه سیاسی در سایر نقاط جهان، حتی بازپسگیری ایده سکولاریسم توسط تئوری پردازان اصلی آن - هابرماس و پیتر برگر- آنها را به این نتیجه نرسانید که پیوند دوباره دین و سیاست در بخش مهمی از جهان امروز، ناشی از کاستیهای بنیادی مدرنیته قلمداد میشود؛ بنابراین مسئله به بازرگان و شریعتی منحصر نمیشود. اصلاحطلبان، از هر تئوری تازه برای برقراری نسبت تازه میان دین و سیاست خالی بودند و همین خلأ بسترساز کممعنا شدن آنها در عرصه عمومی بود.
👈 7- ضرورت توجه به تحولات نظری جدید: اصلاحطلبی عموماً در کوران برآمدن نولیبرالیسم در عرصه جهانی ساختهوپرداخته شد. شاید کاستیگرفتن قدرت ایدئولوژیک آن نیز ناشی از افول این موج در عرصه جهانی دارد. متأسفانه در ایران بیش از یک دهه است، بسترهای هماندیشی میان اصلاحطلبان وجود ندارد. بسترهایی که امکان بازاندیشیهایی تولید کند مطابق با آنچه در جهان روی داده است و تجربههایی که در این یکی دو دهه در درون حاصل شده است.
✍️ بخشی از مطلب محمدجواد غلامرضاکاشی، چشمانداز ایران، شماره ۱۰۶؛ اینجا را کلیک کنید 👈 👈 👈
@cheshmandazmagz