𝙼𝚎𝚕𝚔𝚒𝚝𝚊'𝚞𝚕𝚊𝚖𝚞𝚗


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


باشَد که حقیقتِ خویش را بیابیم!
https://telegram.me/TeleCommentsBot?start=sc-360204-UeDdROH

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


قبول نیست ولی ... این رویایِ دیرینه ی منه 🫠


Forward from: شخماتیک .
اوکی، یکی از رویا های من اینه که برم زیر آب ، با باب اسفنجی دوست شم :)

شخماتیک .


ولی این دو بیت توصیف کاملیه برایِ "من"


حسرت نبرم به خوابِ آن مرداب
کارام درونِ دشتِ شب خفته ست .
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا ، همه عمر ، خوابش آشفته ست .


دیروز
چون دو واژه به یک معنی
از ما دوگانه،
هر یک
سرشارِ دیگری
اوجِ یگانگی.
و امروز چون دو خطّ موازی
در امتداد یک راه
یک شهر
یک افق
بی نقطه تلاقی و دیدار
حتی،
در جاودانگی .


چه بگویم که دل افسردگی ات
از میان برخیزد؟
نفسِ گرمِ گوزنِ کوهی،
چه تواند کردن ؟
سردی برف شبانگاهان را،
که پر افشانده به دشت و دامن؟


ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثلِ بنفشه ها
( در جعبه های خاک)
یک روز می‌توانست،
همراه خویش ببرد هر کجا که خواست .
در روشنای باران ،
در آفتاب پاک .


آخرین برگ سفرنامه باران،
این است
که زمین چرکین است.


در نگاه من ، بهارانی هنوز
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
کشت زار آرزوهایِ مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز :)


اشعار ؟؟
میفرستم الان قلب شمام وایسه:)


رو صندلی خشک و چوبیِ گوشه کلاس لم دادم
و کتابمو قایم کردم بین کلاسورم مبادا کسی متوجه بشه دارم چیکار میکنم
میخونم و با هر جمله قلبم یه بار وایمیسه و بارِ دیگه شروع به تپیدن میکنه
من کم کم انقد غرق اشعار میشم ، که یادم میره تو یه کلاس صورتی بین اینهمه آدم نشستم.


Forward from: Dollent.
He was never mine
but losing him broke my heart


Forward from: Nepenthe🌙
مرا کجایِ
خیالِ بی خیالت
نشانده ای!؟


یک بیت شعر و هزاران معنایِ نهفته!


حافظ به پیشِ چشم تو خواهد سپرد جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم :)


Mood 🫠


بیبی لج نکن دنیا همینه
بعضی وقتا ردیفه بعضی وقتام کثیفه 🍂🥀


امروزو با ناامیدی عصرونه خوردم
راستشو بخوای قرار بود بیاد و فقط برا یه چایی بمونه
ولی اینجا بودن بهش چسبید و موند
اینطوری شد که امشب نا امیدی تو خونه ی وجودم مهمون شد و گویا قراره شب رو هم اینجا سحر کنه :)




تو را رها کردم !
و حالا در امتداد خیابانی که قطرات باران
از آن آینه ای زلال و شفاف ساخته اند
گذر میکنم و فکر می‌کنم و فکر
تو اینجا کنار من قدم میزنی
تو هنوز هم با من حرف میزنی
به اینه ی روی زمین چشم میدوزم
تو هنوز هم به من نگاه میکنی !
و من در امتداد خیابانی که قطرات باران
از آن اینه ای زلال و شفاف ساخته اند
و درختان شعر را در آن زنده کرده اند
روی جان و جهانِ رها شده شان پا می‌گذارم
و گذر میکنم و فکر می‌کنم و فکر
تو را در کدام کوچه ی تاریک رها کردم؟
تو از کدام تاریکی سایه شدن آموختی؟
که به دنبالِ من افتی
تو از کدام رهاییِ هولناک روح شدن آموختی؟
که در من بدمی، که در من
زندگی از سر بگیری!


روحِ من انگار مُقَلِدِ روحِ فروغه !

منم اون دخترکِ محزونِ لبِ پنجره، که باز دستِ خیال در خاطرش خاطرات رو نقاشی کرده، روزی که شعله ی رمیده ای بود ، تلخی گریز و درد شد ، اسیر شد، چشم به راه شد، آیینه ی شکسته شد ، بعد رویایی تاریک رو باز آفرینی کرد و در نهایت یک افسانه تلخ شد... حالا اما هر جایی بره میخونه:

بر جانم، ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان ، که تو تابیدی

20 last posts shown.

34

subscribers
Channel statistics