خاطرات؛ بخش دوم: «بادمجان دور قاب چین»
👤 محمد نهاوندی فر
قسمت دو از دو | (قسمت اول:https://t.me/mersadcss/36)
... دو سه ماه بعد دیدم نامهای از یک روحانی به نام «...» آمده است، از نیروهای وزارت خارجه بود. آقای «...» معاون فرهنگی وزارت خارجه بود، زیر نامه را امضا کرده بود. یک فحشنامه بزرگ علیه من بود که تهمتهای زیادی هم به من زده بود که چرا در این جلسه شرکت کرده است. برای خودش بافته بود که یکی از منابع من کسروی بوده، یا این که گفتهام در دوران استبداد صغیر، شرایط به نحوی بوده که روشنفکرها این کار را کردهاند، میتواند این مسأله را الان هم به ایرانیها القا کند که از کشور فرار کنند.
این نامه از تهران به عنوان اعتراض به کارهای من از طرف سفارت آمد. با چند نفر از دوستانم مشورت کردم. گفتند اصلاً رهایش کن، اگر جواب بدهی، باید برگردی. ولی دیدم نمیشود، نشستم فکر کردم، در جواب یک صفحهای که او نوشته بود، سه صفحه جواب علمی و مستدل نوشتم. از آن کارهایی که الان هم که نگاهش میکنم، از خودم راضی هستم. پایینش هم به معاون وزارت خارجه نوشتم که زیر این نامه سخیف را شما امضا کردید، پس خواهناخواه پای شما هم نوشته میشود. این که میگویید اصلاً تاریخ به چه درد میخورد، از آقای ولایتی بپرسید که الان بعد از این همه دوره، تازه به تاریخ رو آورده است. اگر این کار بیفایده است، ایشان دست از این کار بیفایده بکشد.
یک هفته بعد سفیرمان از آنکارا زنگ زد. گفت: من گفتم این نامه را ننویسید. گفتم: پس شما هم در جریان بودید. این چه کاری است؟ مقاله من بعدها در شماره 4 و 5 نشریهای به نام «نامه فرهنگ» که در سازمان منتشر میشد، چاپ شد، تحت عنوان «ایرانیان مقیم استانبول در انجمن سعادت ایران»، جاهای دیگر هم چاپ شده است. یک رایزن نمیتواند در سفارت بنشیند، باید با دیگران ارتباط بگیرد. من که مرجع نیستم که بنشینم و همه به من رجوع کنند. اگر من نروم، به ضرر من است.»
شبیه به این خاطره را از زبان رایزنان و فعالان فرهنگی مصر ، هند و پاکستان هم شنیده بودم، به فکر فرو رفتم و باخودم گفتم چطور ممکن است سازمانی با ماموریتی جهانی، مهمترین نقطه مزیتش را با کوته نگری، به نقطه ضعف تبدیل کند و بدتر اینکه به آن افتخار کند؟! صحبت از عدم نظارت یا اختیارات تام به رایزنان نیست بلکه صحبت از پایه گذاری سنتی ناپسند و رویه ای غلط، یعنی تهمت زنی و زود قضاوت کردن است که انگیزه و عملکرد مسئولان فرهیخته را به محاق می برد، تا جایی که عطای دلسوزی و وظیفه مداری را به لقایش می بخشند و منفعت گرایی، صحنه را قبضه می کند؛ این وسط هم، سازمان می ماند و انبوه کارهای نکرده اش...
ادامه دارد ...
👤 محمد نهاوندی فر
قسمت دو از دو | (قسمت اول:https://t.me/mersadcss/36)
... دو سه ماه بعد دیدم نامهای از یک روحانی به نام «...» آمده است، از نیروهای وزارت خارجه بود. آقای «...» معاون فرهنگی وزارت خارجه بود، زیر نامه را امضا کرده بود. یک فحشنامه بزرگ علیه من بود که تهمتهای زیادی هم به من زده بود که چرا در این جلسه شرکت کرده است. برای خودش بافته بود که یکی از منابع من کسروی بوده، یا این که گفتهام در دوران استبداد صغیر، شرایط به نحوی بوده که روشنفکرها این کار را کردهاند، میتواند این مسأله را الان هم به ایرانیها القا کند که از کشور فرار کنند.
این نامه از تهران به عنوان اعتراض به کارهای من از طرف سفارت آمد. با چند نفر از دوستانم مشورت کردم. گفتند اصلاً رهایش کن، اگر جواب بدهی، باید برگردی. ولی دیدم نمیشود، نشستم فکر کردم، در جواب یک صفحهای که او نوشته بود، سه صفحه جواب علمی و مستدل نوشتم. از آن کارهایی که الان هم که نگاهش میکنم، از خودم راضی هستم. پایینش هم به معاون وزارت خارجه نوشتم که زیر این نامه سخیف را شما امضا کردید، پس خواهناخواه پای شما هم نوشته میشود. این که میگویید اصلاً تاریخ به چه درد میخورد، از آقای ولایتی بپرسید که الان بعد از این همه دوره، تازه به تاریخ رو آورده است. اگر این کار بیفایده است، ایشان دست از این کار بیفایده بکشد.
یک هفته بعد سفیرمان از آنکارا زنگ زد. گفت: من گفتم این نامه را ننویسید. گفتم: پس شما هم در جریان بودید. این چه کاری است؟ مقاله من بعدها در شماره 4 و 5 نشریهای به نام «نامه فرهنگ» که در سازمان منتشر میشد، چاپ شد، تحت عنوان «ایرانیان مقیم استانبول در انجمن سعادت ایران»، جاهای دیگر هم چاپ شده است. یک رایزن نمیتواند در سفارت بنشیند، باید با دیگران ارتباط بگیرد. من که مرجع نیستم که بنشینم و همه به من رجوع کنند. اگر من نروم، به ضرر من است.»
شبیه به این خاطره را از زبان رایزنان و فعالان فرهنگی مصر ، هند و پاکستان هم شنیده بودم، به فکر فرو رفتم و باخودم گفتم چطور ممکن است سازمانی با ماموریتی جهانی، مهمترین نقطه مزیتش را با کوته نگری، به نقطه ضعف تبدیل کند و بدتر اینکه به آن افتخار کند؟! صحبت از عدم نظارت یا اختیارات تام به رایزنان نیست بلکه صحبت از پایه گذاری سنتی ناپسند و رویه ای غلط، یعنی تهمت زنی و زود قضاوت کردن است که انگیزه و عملکرد مسئولان فرهیخته را به محاق می برد، تا جایی که عطای دلسوزی و وظیفه مداری را به لقایش می بخشند و منفعت گرایی، صحنه را قبضه می کند؛ این وسط هم، سازمان می ماند و انبوه کارهای نکرده اش...
ادامه دارد ...