Forward from: پس از تو؛ اُکتبر.
همهچیز رو از دست دادم تا به دستت بیارم... ما ممکن نبودیم؛ اما این احمق، همیشه میخواست تورو داشته باشه. ناممکن رو ممکن کرد، و از تمامِ داشتههاش، یه هیچیِ بزرگ ساخت. اشک ریخت و جای اشکهاش، رزهای سبزِ خاردار توی ریهش رشد کرد. خندید، برای داشتنت خودش رو به خوشحالی و حماقت زد. باخت. این احمق، بازی رو باخت. تو رو به دست نیاورد. تویی که هیچوقت نداشت رو هم، باخت.