از من پرسیده اید که مایه ی تسلی و خرسندی من در زندگی چیست؟ و چرا به کار و زندگی ادامه می دهم؟ من به کار و زندگی ادامه می دهم به همان دلیلی که یک مرغ به نشستن بر روی تخم مرغ ها ادامه می دهد. در هر موجود زنده ای، انگیزه ای مبهم ولی قدرتمند برای کار و فعالیت وجود دارد. زندگی مقتضی زیستن است.
من در کنار کارِ موافق و مطبوع، به عنوان وسیله ای برای کسبِ سعادت، چیزی را قرار می دهم که هاکسلی اسمش را گذاشته بود: «دلبستگی های خانوادگی»، یعنی معاشرت هر روزه با خانواده و دوستان.
خانه ی من غم های تلخ دیده است، ولی هیچ جر و بحث جدی ندید، و هرگز دچار فقر نشد. من با مادرم و خواهرم کاملاً خوشبخت بودم و با همسرم هم کاملاً خوشبختم.
بیشترِ مردانی که با آن ها حشر و نشر دارم دوستان خیلی قدیمی من اند. بعضی از آن ها را بیشتر از سی سال است که می شناسم. به ندرت پیش می آید با کسی آشنایی نزدیک داشته باشم و کمتر از ده سال بشناسمش.
این دوست ها به من نشاط می دهند. من به آن ها روی می آورم وقتی کارها با میل و اشتیاقی تمامی ناپذیر به انجام می رسد. ما ذوق و سلیقه ی عمومی یکسانی داریم و دنیا را خیلی شبیه هم می بینیم. بیشتر آن ها مثل من علاقه مند موسیقی هستند. این به من لذتی در این زندگی می دهد که از هر چیز بیرونیِ دیگری بیشتر است. من این را هر سال بیشتر از پیش، دوست دارم.
این که زندگی چه معنایی ممکن است داشته باشد را نمی دانم؛ ولی تمایل دارم گمان کنم زندگی هیچ معنایی ندارد. فقط می دانم که زندگی لااقل برای من، در حالی که طول کشید، بسیار سرگرم کننده بود، در واقع حتی دردسرهای زندگی هم می تواند سرگرم کننده باشد. بعلاوه این دردسرها مستعدند اوصاف انسانی ای را پرورش دهند که من بیشتر از همه تحسین شان می کنم، یعنی شجاعت و امثال آن.
وقتی مُردم باید خرسند باشم که در عدم، محو می شوم. هیچ نمایشی، هر چند هم که خوب باشد، احتمالاً نمی تواند برای همیشه خوب بماند.
درباره ی معنی زندگی، ویل دورانت
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy
من در کنار کارِ موافق و مطبوع، به عنوان وسیله ای برای کسبِ سعادت، چیزی را قرار می دهم که هاکسلی اسمش را گذاشته بود: «دلبستگی های خانوادگی»، یعنی معاشرت هر روزه با خانواده و دوستان.
خانه ی من غم های تلخ دیده است، ولی هیچ جر و بحث جدی ندید، و هرگز دچار فقر نشد. من با مادرم و خواهرم کاملاً خوشبخت بودم و با همسرم هم کاملاً خوشبختم.
بیشترِ مردانی که با آن ها حشر و نشر دارم دوستان خیلی قدیمی من اند. بعضی از آن ها را بیشتر از سی سال است که می شناسم. به ندرت پیش می آید با کسی آشنایی نزدیک داشته باشم و کمتر از ده سال بشناسمش.
این دوست ها به من نشاط می دهند. من به آن ها روی می آورم وقتی کارها با میل و اشتیاقی تمامی ناپذیر به انجام می رسد. ما ذوق و سلیقه ی عمومی یکسانی داریم و دنیا را خیلی شبیه هم می بینیم. بیشتر آن ها مثل من علاقه مند موسیقی هستند. این به من لذتی در این زندگی می دهد که از هر چیز بیرونیِ دیگری بیشتر است. من این را هر سال بیشتر از پیش، دوست دارم.
این که زندگی چه معنایی ممکن است داشته باشد را نمی دانم؛ ولی تمایل دارم گمان کنم زندگی هیچ معنایی ندارد. فقط می دانم که زندگی لااقل برای من، در حالی که طول کشید، بسیار سرگرم کننده بود، در واقع حتی دردسرهای زندگی هم می تواند سرگرم کننده باشد. بعلاوه این دردسرها مستعدند اوصاف انسانی ای را پرورش دهند که من بیشتر از همه تحسین شان می کنم، یعنی شجاعت و امثال آن.
وقتی مُردم باید خرسند باشم که در عدم، محو می شوم. هیچ نمایشی، هر چند هم که خوب باشد، احتمالاً نمی تواند برای همیشه خوب بماند.
درباره ی معنی زندگی، ویل دورانت
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy