#مظفر بقایی
✅بخش دوم
سیاستمداریِ یک رهبر ملی در آن نیست که هر گونه راه حلی را رد کند و بالاخره خواهی نخواهی کنار رود و شخص انقلابی در مقابل امپریالیسم علاوه بر خشونت،گاه نیز به ملایمت رفتار باید بکند و این،شرط واقع بینی و سیاستمداری است.
این ماجرا آغاز اختلاف با مصدق شد. عده ای آنرا به قدرت طلبی بقایی نسبت میدهند و بقایی به خودمحوری های مصدق! با این حال تا ماجرای سی تیر 1330 فاصله کامل از مصدق نگرفت! در فاصله کاشانی و مصدق،بقایی را بسیاری دخیل می دانند.
در برهه ای با خلیل ملکی ارتباط نزدیکی داشت.ملکی از رهبران حزب توده بود که در سال 1326 از آن انشعاب کرد.
پس از مدتی در اردیبهشت 1330 آن دو «حزب زحمتکشان ملت ایران»را تاسیس کردند. روزنامه شاهد ارگان حزب بود. این حزب تنها سازمان متشکل جبهه ملی ایران نیز بود و تقابلش با حزب توده رخدادهای خشنی را ایجاد کرد.
از اوایل 1331 مخالفت های بقایی با مصدق آشکار شد.بر همین مبنا در حزب دو دیدگاه پیرامون مصدق ایجاد شد. ملکی و هوادارانش همچنان معتقد به حمایت مصدق بودند ولی بقایی و طرفدارانش از قطع همکاری با دکتر مصدق دم می زدند.
از 26 تیرماه که شاه استعفای مصدق را پذیرفت و احمد قوام بجای او منصوب شد،مواضع بقایی علیه مصدق علنی شد. دیدار عیسی سپهبدی از طرف بقایی با قوام باعث اختلاف در حزب شد.بقایی برای فرار از پاسخگویی تمارض کرد و در بیمارستان بستری شد.اینگونه مسئله تا مهرماه به تعویق افتاد.در 20مهرماه که جلسه تشکیل شد،بقایی از پاسخگویی طفره رفته و با عصبانیت جلسه حزبی را ترک کرد و متعاقباً از حزب استعفا داد. 2 روز بعد هوادارانش به دفتر حزب ریختند،طرفداران ملکی را ضرب و شتم کردند و طی جلسه ای 12 نفر از اعضای حزب را اخراج کردند.بقایی در روزنامه اش علت اخراج ملکی را کمونیست بودن او ذکر کرد.حزب به دو گروه منشعب شد: حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری بقایی و حزب زحمتکشان ملت ایران(نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی.
در چرخه ی رفت و آمد مصدق و قوام بقایی خود می گوید: {با آقای زهری} فکر کردیم دیدیم غیر از دکتر مصدق هیچ اسم دیگری وجود ندارد، چون خارج از نهضت که نمی توانست باشد، توی نهضت هم باشد شایگان می گفت من، معظمی هم می گفت من، الی آخر. بالاخره همان جا با آقای زهری توافق کردیم. من برداشتم نوشتم که امضاء کنندگان ذیل متعهد می شویم که هیچ کس دیگری را برای نخست وزیری جز جناب آقای دکتر مصدق مناسب نمی دانیم. آن هم در موقعی که صد در صد مخالف مصدق شده بودم.»
در مجلس هم طرحی که دستور مصادره تمام اموال قوام را صادر می کرد به پیشنهاد او تصویب شده بود. مصدق اما پنهانی به قوام کمک می کرد. مخالف قانون «تامین امنیت اجتماعی» مصدق بود. تصویب آنرا به منزله دفاع از دیکتاتوری می دانست و مصدق را به «الکساندر دوبچک» تشبیه کرد
در ماجرای 9 اسفند 1331(قصد شاه برای سفر به خارج از کشور و توطئه قتل مصدق) بقایی از شاه حمایت کرد و افرادش در حمله به خانه مصدق مشارکت داشتند. در اوایل اردیبهشت 1332 سرتیپ محمود افشارطوس(رئیس شهربانی دولت مصدق) ربوده شد و جسدش 6 روز بعد در تپه های لشکرک پیدا شد. بقایی و زاهدی در قتل دست داشتند(بقایی به سودایِ نخست وزیری مشارکت داشت) و ظاهراً تصمیمات در خانه بقایی اتخاد شدند.
وزارت دادگستری از مجلس تقاضای سلب مصونیت پارلمانی بقایی را کرد. بقایی و علی زُهَری نماینده مجلس هفدهم در مجلس متحصن شدند. شمس قنات آبادی نیز با جنجال مانع سلب مصونیت او شد و علی زهری دولت را استیضاح کرد. مصدق هم از اکثریت مجلس هفدهم که هوادار دولت بودند، خواست استعفا بدهند و سپس با برگزاری رفراندوم آنرا منحل کرد. در 25 مرداد 1332 بقایی زندان شد و تا سقوط مصدق در زندان بود.
در ماجرای کودتا نیز نیروهای بقایی در زمره کسانی بودند که به خانه مصدق حمله کردند. در عملیات کودتا فعل بودند و نشریات بعد از کودتا، بقایی را یکی از رهبران «قیام ملی» علیه مصدق عنوان کردند. پس از کودتا نیز می خواست که همکاران دولت سابق و توده ای ها به شدیدترین وضعی مجازات شوند.
طرفدارانش در کرمان سرگرد سخایی(رئیس شهربانی کرمان) را به شکل فجیعی کشتند. بقایی در یک سخنرانی در کرمان گفت: دست آن کسی که سخایی را به قتل رسانیده، می بوسد.جالب اینکه قبلاً زاهدی را انگلیسی و رزم آرا را وابسته به بیگانه می دانست با دولتِ برآمده ار کودتای انگلیسی-آمریکایی همراهی کرد.
بقایی تصور می کرد، زاهدی دولت گذار است و خودش نخست وزیر می شود! او جاه طلبیِ بیمارگونه ای داشت! و به نظر آمریکایی ها فردِ «متلون، زیرک و هوچی» است. دلیلی که به او اعتماد نکردند! مناصبی نصیبش نشد و بر همین اساس علیه زاهدی صحبت کرد!«می خواهم به این دولت نشان دهم که ایران صاحب دارد و نمی گذارم شما آنرا تسلیم انگلیس نمایید» مزدش را در همراهی با کودتاگران گرفت و زاهدی به زاهدان تبعدیش کرد!
@mousavi2025
✅بخش دوم
سیاستمداریِ یک رهبر ملی در آن نیست که هر گونه راه حلی را رد کند و بالاخره خواهی نخواهی کنار رود و شخص انقلابی در مقابل امپریالیسم علاوه بر خشونت،گاه نیز به ملایمت رفتار باید بکند و این،شرط واقع بینی و سیاستمداری است.
این ماجرا آغاز اختلاف با مصدق شد. عده ای آنرا به قدرت طلبی بقایی نسبت میدهند و بقایی به خودمحوری های مصدق! با این حال تا ماجرای سی تیر 1330 فاصله کامل از مصدق نگرفت! در فاصله کاشانی و مصدق،بقایی را بسیاری دخیل می دانند.
در برهه ای با خلیل ملکی ارتباط نزدیکی داشت.ملکی از رهبران حزب توده بود که در سال 1326 از آن انشعاب کرد.
پس از مدتی در اردیبهشت 1330 آن دو «حزب زحمتکشان ملت ایران»را تاسیس کردند. روزنامه شاهد ارگان حزب بود. این حزب تنها سازمان متشکل جبهه ملی ایران نیز بود و تقابلش با حزب توده رخدادهای خشنی را ایجاد کرد.
از اوایل 1331 مخالفت های بقایی با مصدق آشکار شد.بر همین مبنا در حزب دو دیدگاه پیرامون مصدق ایجاد شد. ملکی و هوادارانش همچنان معتقد به حمایت مصدق بودند ولی بقایی و طرفدارانش از قطع همکاری با دکتر مصدق دم می زدند.
از 26 تیرماه که شاه استعفای مصدق را پذیرفت و احمد قوام بجای او منصوب شد،مواضع بقایی علیه مصدق علنی شد. دیدار عیسی سپهبدی از طرف بقایی با قوام باعث اختلاف در حزب شد.بقایی برای فرار از پاسخگویی تمارض کرد و در بیمارستان بستری شد.اینگونه مسئله تا مهرماه به تعویق افتاد.در 20مهرماه که جلسه تشکیل شد،بقایی از پاسخگویی طفره رفته و با عصبانیت جلسه حزبی را ترک کرد و متعاقباً از حزب استعفا داد. 2 روز بعد هوادارانش به دفتر حزب ریختند،طرفداران ملکی را ضرب و شتم کردند و طی جلسه ای 12 نفر از اعضای حزب را اخراج کردند.بقایی در روزنامه اش علت اخراج ملکی را کمونیست بودن او ذکر کرد.حزب به دو گروه منشعب شد: حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری بقایی و حزب زحمتکشان ملت ایران(نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی.
در چرخه ی رفت و آمد مصدق و قوام بقایی خود می گوید: {با آقای زهری} فکر کردیم دیدیم غیر از دکتر مصدق هیچ اسم دیگری وجود ندارد، چون خارج از نهضت که نمی توانست باشد، توی نهضت هم باشد شایگان می گفت من، معظمی هم می گفت من، الی آخر. بالاخره همان جا با آقای زهری توافق کردیم. من برداشتم نوشتم که امضاء کنندگان ذیل متعهد می شویم که هیچ کس دیگری را برای نخست وزیری جز جناب آقای دکتر مصدق مناسب نمی دانیم. آن هم در موقعی که صد در صد مخالف مصدق شده بودم.»
در مجلس هم طرحی که دستور مصادره تمام اموال قوام را صادر می کرد به پیشنهاد او تصویب شده بود. مصدق اما پنهانی به قوام کمک می کرد. مخالف قانون «تامین امنیت اجتماعی» مصدق بود. تصویب آنرا به منزله دفاع از دیکتاتوری می دانست و مصدق را به «الکساندر دوبچک» تشبیه کرد
در ماجرای 9 اسفند 1331(قصد شاه برای سفر به خارج از کشور و توطئه قتل مصدق) بقایی از شاه حمایت کرد و افرادش در حمله به خانه مصدق مشارکت داشتند. در اوایل اردیبهشت 1332 سرتیپ محمود افشارطوس(رئیس شهربانی دولت مصدق) ربوده شد و جسدش 6 روز بعد در تپه های لشکرک پیدا شد. بقایی و زاهدی در قتل دست داشتند(بقایی به سودایِ نخست وزیری مشارکت داشت) و ظاهراً تصمیمات در خانه بقایی اتخاد شدند.
وزارت دادگستری از مجلس تقاضای سلب مصونیت پارلمانی بقایی را کرد. بقایی و علی زُهَری نماینده مجلس هفدهم در مجلس متحصن شدند. شمس قنات آبادی نیز با جنجال مانع سلب مصونیت او شد و علی زهری دولت را استیضاح کرد. مصدق هم از اکثریت مجلس هفدهم که هوادار دولت بودند، خواست استعفا بدهند و سپس با برگزاری رفراندوم آنرا منحل کرد. در 25 مرداد 1332 بقایی زندان شد و تا سقوط مصدق در زندان بود.
در ماجرای کودتا نیز نیروهای بقایی در زمره کسانی بودند که به خانه مصدق حمله کردند. در عملیات کودتا فعل بودند و نشریات بعد از کودتا، بقایی را یکی از رهبران «قیام ملی» علیه مصدق عنوان کردند. پس از کودتا نیز می خواست که همکاران دولت سابق و توده ای ها به شدیدترین وضعی مجازات شوند.
طرفدارانش در کرمان سرگرد سخایی(رئیس شهربانی کرمان) را به شکل فجیعی کشتند. بقایی در یک سخنرانی در کرمان گفت: دست آن کسی که سخایی را به قتل رسانیده، می بوسد.جالب اینکه قبلاً زاهدی را انگلیسی و رزم آرا را وابسته به بیگانه می دانست با دولتِ برآمده ار کودتای انگلیسی-آمریکایی همراهی کرد.
بقایی تصور می کرد، زاهدی دولت گذار است و خودش نخست وزیر می شود! او جاه طلبیِ بیمارگونه ای داشت! و به نظر آمریکایی ها فردِ «متلون، زیرک و هوچی» است. دلیلی که به او اعتماد نکردند! مناصبی نصیبش نشد و بر همین اساس علیه زاهدی صحبت کرد!«می خواهم به این دولت نشان دهم که ایران صاحب دارد و نمی گذارم شما آنرا تسلیم انگلیس نمایید» مزدش را در همراهی با کودتاگران گرفت و زاهدی به زاهدان تبعدیش کرد!
@mousavi2025