#مظفر بقایی
✅بخش پایانی
مدتی در اراک و سپس به کرمان برگشت. در سال 1339 بواسطه شمس پهلوی با شاه ملاقات کرد و اجازه شرکت در انتخابات را گرفت. سازمان نگهبانان آزادی را تجدید بنا کرد و از کرمان نامزد نمایندگی مجلس بیستم شد! دکتر اقبالِ نخست وزیر اینقدر در انتخابات دست برد که ناچاراً شاه آن را منحل کرد. بقایی علیه دولت وقت بیانیه صادر کرد و دستگیر شد. دردادگاه علیه مصدق حرف می زد و مدعی بود که چند بار تاج و تخت را نجات داد.
اوج هنر سیاسی اش مربوط به سالهای اواخر دهه 1320 شمسی و نیمه اول ده 1330 است. بعد زا کودتا که خود از کارگزارانش بود به شخصیت دست چندم تبدیل شد و از آغاز دهه 1340 شمسی به یک سیاستمدار بازنشسته تبدیل شد.
بعد از پیروزی انقلاب کسی مانند دکتر سید حسن آیت از پیروان او بود. آیت در سال 1342 نامه 94 صفحه ای به او نوشته بود و او را «رهبر ارجمند» خطاب می کرد.با وجودیکه بقایی، آیت را حزب اخراج کرد،از میزان ارادتش به بقایی کم نشد. خیلی ها حرکات و منش آیت را منبعث از همین امر می دانند. یدالله سحابی از چهره های ملی – مذهبی در مورد او می گوید:
«عده ای معتقدند که او {مظفر بقایی} از آغاز با انگلیسی ها سروسری داشته است. ولی من با وجود اینکه حسِ قدرت طلب و ناسازگاری او با دیگر ملیون را نفی نمی کنم، اما می دانستم که اقدامات و مقالات و سخنرانی های او در جهت منافع ملی و علیه انگلیسی ها بود و در سالهای 28 تا 31 او به عنوان یک مبارز ملی خوش درخشید، اما بعدها راه دیگری در پیش گرفت که به نفع بیگانه تمام شد و بازیگری های سیاسی زیادی در پشت پرده، پس از انقلاب از او مشاهده گردید»
حرف و حدیث در مورد او زیاد است، بقایی را مردی «شگفت انگیز» خوانده اند. موافقان و مخالفانش از شخصیت او افسانه ساخته اند. عده ای او را کاریزماتیک و دیگرانی خائن و مهره آمریکا و انگلیس در شطرنج سیاسی ایران!
با قوام ردای سیاسی پوشید و در چشم بهم زدنی رهایش کرد، با مصدق هم همین کار را کرد. همنشین زاهدیِ کودتاچی شد اما با انگلیسی خواندنش از او جدا شد و سر از تبعید درآورد! تا اواخر دهه 30 شمسی دم فرو بست و دوباره با امینی نخست وزیر ظاهر شد! انقلاب که شد به سودای نخست وزیری با آن همراه شد و سپس در نطقی استعفای سیاسی داد! بعد از سفر به آمریکا و دیدار با ارفع زاده دستگیر و راهی زندان شد و مرگش نیز سرشار از ناگفته هاست!
مخالفانش اکثراً چهره های ملی-مذهبی و جناح چپ جمهوری اسلامی هستند. آمریکایی ها هم معتقد بودند که :«شکی نیست که دکتر بقایی شدیداً جاه طلب است و بیشتر ناظران آمریکایی احساس می کنند او از هر فرصتی برای پیشبرد مقاصد خود جهت یک زندگی سیاسی استفاده خواهد کرد»
حامیانش اما با قدرت از او حمایت می کنند البته جوابی به چرایی گسستن از مصدق و جشن کودتای 28 مرداد ندارند! نمی گویند اگر مصدق را رها کرد چرا به زاهدی پیوست!؟
بقایی سیاستمدارِ هزار چهره تاریخ معاصر است، او همانقدر که همنشین اهل نظر مانند خلیل ملکی، صادق هدایت، جلال آل احمد و احمد فردید بود با عوامل خیابانی مانند احمد عشقی، حبیب سیاه و امیر موبور هم دمخور بود!
او بنایِ برچیدن سلطنت را هم نداشت و بر همین اساس هیچ گاه رابطه اش را با محمدرضاشاه نگسست، در آخرین ماهها هم به او و فرح گفته بود شما همه درها را به روی خود بسته اید و چشم انتظاری به بختیار هم نداشته باشید. با این وجود با انقلابیون هم همراهی نکرد. اما انقلاب که پیروز شد چشم به انتظار کهنه اش داشت؛ نخست وزیری!
برای نیل به مناصب بالا در همه عمر ناکام ماند، زمستان 58 دم از «وصیت نامه سیاسی» خویش زد. اما در سال 1366 به اتهام ارتباط با سازمان های جاسوسی و توطئه علیه جمهوری اسلامی راهی زندان شد. او سیاستمداری بود که کمتر ثبات داشت؛ با همگان بود و از همگان برید! تراژدیِ بی قراریِ سیاسی و تردستی هایش از او شخصیتی افسانه ای ساخت، از چهره ای ملی تا جاسوس بیگانگان! شاید بتوان در موردش گفت: بزرگترین اپورتینیست ناکام تاریخ معاصر!
@mousavi2025
✅بخش پایانی
مدتی در اراک و سپس به کرمان برگشت. در سال 1339 بواسطه شمس پهلوی با شاه ملاقات کرد و اجازه شرکت در انتخابات را گرفت. سازمان نگهبانان آزادی را تجدید بنا کرد و از کرمان نامزد نمایندگی مجلس بیستم شد! دکتر اقبالِ نخست وزیر اینقدر در انتخابات دست برد که ناچاراً شاه آن را منحل کرد. بقایی علیه دولت وقت بیانیه صادر کرد و دستگیر شد. دردادگاه علیه مصدق حرف می زد و مدعی بود که چند بار تاج و تخت را نجات داد.
اوج هنر سیاسی اش مربوط به سالهای اواخر دهه 1320 شمسی و نیمه اول ده 1330 است. بعد زا کودتا که خود از کارگزارانش بود به شخصیت دست چندم تبدیل شد و از آغاز دهه 1340 شمسی به یک سیاستمدار بازنشسته تبدیل شد.
بعد از پیروزی انقلاب کسی مانند دکتر سید حسن آیت از پیروان او بود. آیت در سال 1342 نامه 94 صفحه ای به او نوشته بود و او را «رهبر ارجمند» خطاب می کرد.با وجودیکه بقایی، آیت را حزب اخراج کرد،از میزان ارادتش به بقایی کم نشد. خیلی ها حرکات و منش آیت را منبعث از همین امر می دانند. یدالله سحابی از چهره های ملی – مذهبی در مورد او می گوید:
«عده ای معتقدند که او {مظفر بقایی} از آغاز با انگلیسی ها سروسری داشته است. ولی من با وجود اینکه حسِ قدرت طلب و ناسازگاری او با دیگر ملیون را نفی نمی کنم، اما می دانستم که اقدامات و مقالات و سخنرانی های او در جهت منافع ملی و علیه انگلیسی ها بود و در سالهای 28 تا 31 او به عنوان یک مبارز ملی خوش درخشید، اما بعدها راه دیگری در پیش گرفت که به نفع بیگانه تمام شد و بازیگری های سیاسی زیادی در پشت پرده، پس از انقلاب از او مشاهده گردید»
حرف و حدیث در مورد او زیاد است، بقایی را مردی «شگفت انگیز» خوانده اند. موافقان و مخالفانش از شخصیت او افسانه ساخته اند. عده ای او را کاریزماتیک و دیگرانی خائن و مهره آمریکا و انگلیس در شطرنج سیاسی ایران!
با قوام ردای سیاسی پوشید و در چشم بهم زدنی رهایش کرد، با مصدق هم همین کار را کرد. همنشین زاهدیِ کودتاچی شد اما با انگلیسی خواندنش از او جدا شد و سر از تبعید درآورد! تا اواخر دهه 30 شمسی دم فرو بست و دوباره با امینی نخست وزیر ظاهر شد! انقلاب که شد به سودای نخست وزیری با آن همراه شد و سپس در نطقی استعفای سیاسی داد! بعد از سفر به آمریکا و دیدار با ارفع زاده دستگیر و راهی زندان شد و مرگش نیز سرشار از ناگفته هاست!
مخالفانش اکثراً چهره های ملی-مذهبی و جناح چپ جمهوری اسلامی هستند. آمریکایی ها هم معتقد بودند که :«شکی نیست که دکتر بقایی شدیداً جاه طلب است و بیشتر ناظران آمریکایی احساس می کنند او از هر فرصتی برای پیشبرد مقاصد خود جهت یک زندگی سیاسی استفاده خواهد کرد»
حامیانش اما با قدرت از او حمایت می کنند البته جوابی به چرایی گسستن از مصدق و جشن کودتای 28 مرداد ندارند! نمی گویند اگر مصدق را رها کرد چرا به زاهدی پیوست!؟
بقایی سیاستمدارِ هزار چهره تاریخ معاصر است، او همانقدر که همنشین اهل نظر مانند خلیل ملکی، صادق هدایت، جلال آل احمد و احمد فردید بود با عوامل خیابانی مانند احمد عشقی، حبیب سیاه و امیر موبور هم دمخور بود!
او بنایِ برچیدن سلطنت را هم نداشت و بر همین اساس هیچ گاه رابطه اش را با محمدرضاشاه نگسست، در آخرین ماهها هم به او و فرح گفته بود شما همه درها را به روی خود بسته اید و چشم انتظاری به بختیار هم نداشته باشید. با این وجود با انقلابیون هم همراهی نکرد. اما انقلاب که پیروز شد چشم به انتظار کهنه اش داشت؛ نخست وزیری!
برای نیل به مناصب بالا در همه عمر ناکام ماند، زمستان 58 دم از «وصیت نامه سیاسی» خویش زد. اما در سال 1366 به اتهام ارتباط با سازمان های جاسوسی و توطئه علیه جمهوری اسلامی راهی زندان شد. او سیاستمداری بود که کمتر ثبات داشت؛ با همگان بود و از همگان برید! تراژدیِ بی قراریِ سیاسی و تردستی هایش از او شخصیتی افسانه ای ساخت، از چهره ای ملی تا جاسوس بیگانگان! شاید بتوان در موردش گفت: بزرگترین اپورتینیست ناکام تاریخ معاصر!
@mousavi2025