سایه هام ترسناکنا راه میرن میخندن گریه میکنن ولی وجود ندارن مثلا نمیشه بغلشون کرد ولی میشه نشستو باهاشون چایی خورد و تا صبح براشون حرف زد حرف زد و حرف زد و اونا بدون اعتراض بهت گوش میدنو تو حس میکنی باهات همدردی میکنن بعد دمه صبح میفهمی بدونه اینکه چیزی بگن رفتن
میتونن تورو وابسطه خودشون کنن و بعد بهت خیره شن بدون هیچ حسی و تورم تو ناباوری خودت ول کنن
سایه ها خیلی ترسناکن
میتونن تورو وابسطه خودشون کنن و بعد بهت خیره شن بدون هیچ حسی و تورم تو ناباوری خودت ول کنن
سایه ها خیلی ترسناکن