با معشوقهی جدیدش روزگار میگذراند و با دیدن
عکسهای دونفرهشان سلول به سلول تنم تیر میکشید
شب که از نیمه میگذشت پیام میداد: بیداری؟
و این یعنی: بی کسم، پناهممیدهی؟
«بیدارمجاندل» ای مینوشتم و سنگ صبور
دل شکسته اش میشدم.
صدبار ببخشیدکهقدرتراندانستم و هزار بار
منلایققلبمهربانتنبودم میشنیدم!
آرامش میکردم و روی زخم های دلش مرهم میگذاشتم؛
بال های شکستهاش که مهیای پرواز میشدند،
به سوی معشوقهاش پر میکشید
و برای صد و یکمین بار قدرم را نمیدانست!
من فقط پناه بی کسیها و سنگ صبوری برای
دردهایش بودم!
به خدا که من هیچوقت معشوقه اش نبودم.
هیچوقت نبودم، هیچوقت، هیچوقت...🙂💔🌿
عکسهای دونفرهشان سلول به سلول تنم تیر میکشید
شب که از نیمه میگذشت پیام میداد: بیداری؟
و این یعنی: بی کسم، پناهممیدهی؟
«بیدارمجاندل» ای مینوشتم و سنگ صبور
دل شکسته اش میشدم.
صدبار ببخشیدکهقدرتراندانستم و هزار بار
منلایققلبمهربانتنبودم میشنیدم!
آرامش میکردم و روی زخم های دلش مرهم میگذاشتم؛
بال های شکستهاش که مهیای پرواز میشدند،
به سوی معشوقهاش پر میکشید
و برای صد و یکمین بار قدرم را نمیدانست!
من فقط پناه بی کسیها و سنگ صبوری برای
دردهایش بودم!
به خدا که من هیچوقت معشوقه اش نبودم.
هیچوقت نبودم، هیچوقت، هیچوقت...🙂💔🌿