من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود. زندگی مهمل و نحسی که تا به امروز داشته ام شایستهی من نبود. من خود را به گروهی وا گذاشته بودم و اینان تصور می کردند که قدر من تا به همین پایه است. وقت آن رسیده است که جامعه حق مرا به من باز دهد و این کار آغاز شده است. این کار اندکی دیر شده است، اما من از آن ناراضی نیستم: حقیقت این است که اگر جامعه به احقاق حق من قد برافراشته بود، این سالهای سیاه و پر مشقت پیش نمی آمد و من تو را نمی یافتم. یافتن تو، بزرگ ترین پیروزی زندگی من بود؛ این را به تو تنها اعتراف نمی کنم، بلکه با صدای بلند، با فریاد همه جا گفتهام …!
•شاملو
•شاملو